بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

آتییییییش


خب، من باز حواسم از درس پرت شد، اومدم آپ کنم.

به خدا داشتم تو کتابخونه حسابی درس می خوندم که آژیر خطر روشن شد! همچین سریع جمع کردیم و ریختیم بیرون که نفهمیدم چطوری کامپیوتر بدبخت رو از برق کشیدم. اومدم خونه، تا نیم ساعت داشتم تنفس مصنوعی و ماساژ قلب بهش می دادم که سر حال بیاد.


خلاصه تجربه ی باحالی بود. ماشین های آتش نشانی هم از چند جهت ریختن وسط دانشگاه. اما نفهمیدم که جزو تمرین های آتش نشانی بود یا نه. به هر حال معطلی داشت و من هم برگشتم خونه.

اصولاً چون دو سال پیش دانشکده ی ما بر اثر آتش سوزی با خاک یکسان شده و یه مأمور آتش نشانی هم سوخته و تندیس یادبودش وسط کتابخونه نصب شده، همه روی این ساختمون حساسیت دارن.

خوبیش واسه من این بود که روز اول وارد یه ساختمونی شدم که بعد از آتش سوزی، تعمیر اساسی شده بود و همه چی مدرن و تر و تمیز بود. خداییش عین آدم هایی شده بودم که برای اولین بار از ده اومدن شهر...!


شنبه از صبح تا ظهر کلاس کامپیوتر داشتم. یعنی قرار بود تا عصر باشه، اما پیچ ما با پیچ استاد دنده رو دنده شد، حسابی!

کلاس LaTeX بود که اختیاری بود و خودم به خاطر تعریف هایی که در دوره ی کارآموزی شنیده بودم، تصمیم گرفتم شرکت کنم. تو همون یک ساعت اول متوجه شدم که در کوتاه مدت به دردم نمی خوره، بعدش دیگه فقط منتظر بودم مدرک شرکت در کلاس رو بگیرم و بزنم به چاک.

اگه کنجکاو شدین، می تونین در موردش تحقیق کنین. من هم خیلی تعریفش رو شنیده بودم، حتی می خواستم خودم شروع کنم به یاد گرفتنش، اما حالا فهمیدم که در اجرا پیچ و خم های زیادی داره. حداقل برای دانشجوها برای نوشتن پروژه ها چندان مناسب و سریع نیست.


به خصوص که آفیس 2007 رو جدیداً تجربه کردم و دیدم برای نوشتن پروژه خیلی خوبه. OpenOffice سعی کرده از روی آفیس 2003 کپی کنه، در حالی که مایکروسافت همزمان با اون، 2007 رو وارد بازار کرده که به وضوح، یه قدم جلوتر از نسخه ی قبلیه.

البته این لفظ بازار که گفتم، در مورد ما کاربرد نداشت. من که نخریدم، بلکه محمد به عنوان سوغات ایرون برام فرستاد!


نظرات 3 + ارسال نظر
حسین 1388/02/23 ساعت 21:04

همه چی مدرن و تر و تمیز بود. خداییش عین آدم هایی شده بودم که برای اولین بار از ده اومدن شهر...!
یهنی از دانشکده صنایع هم تمیزتزه !!! دی:

خیالم راحت شد که حسین دانشکده صنایع اومده! چطوری حسین؟

برادر من، زیاد نباید به ظواهر توجه کرد! اینا بهونه است...

حسین 1388/02/30 ساعت 22:24

داش احمد دانشکده صنایع
از کجا میدونی من کدوم حسین دانشکده صنایعم ؟ :دی

مگه همش چند تا حسین داریم؟
یه حسین غرغرو داریم. خودش می گه مظلومه، ولی ما چیزی جز ظلم ازش ندیدیم.
یه حسین خرخون داریم. که آبروی دانشکده صنایع رو برده!
یه حسین داریم که معلوم نیست کدومه: یک یا حسین تا میرحسین.
یه حسین داشتیم که دو ساله ندیدمش. شهید شد؟
یه حسین داریم....

حسین دانشکده صنایع 1388/03/04 ساعت 15:58

چاکرتیم
احمد جان خیلی دلم برات تنگ شده
کی میای تهران ببینیمت ؟
میگن میرحسین هم کاندید شده ؟!؟!!؟ :دی

ما بیشتر.
ایشالا شما تشریف بیارین، دیگه من چند بار بیام تهران؟!

آره. میرحسین دیگه کدوم حسین ِ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد