امروز بالاخره یه تکونی به خودم دادمو رفتم با دو نفر نشستم مشورت کردم. ظاهراْ گریزی نیست از رفتن به کلاس زبان آلمانی.
میز کارم رو هم جلوی پنجره تنظیم کردم.
حالا شده آفتابه لگن هفت دست...
ملت! این عکس که این بالا گذاشته خونهی ِ ماست ها! D-:
پسر عجب ویوویی، ببخشید، عجب چشماندازی داره!!خوش به حالت، پس واسه چی برگردی؟ من بودم همونجا لنگر مینداختم!!
Viel Glück
danke shoen!
من جای شما بودم میز کارم رو می بردم پایین رو چمنا زیر درخت. اینجوری با صفاتره!
هوا سردتر از این حرفاست. قراره زمستون با پتو برم تو خیابون...
ملت! این عکس که این بالا گذاشته خونهی ِ ماست ها! D-:
پسر عجب ویوویی، ببخشید، عجب چشماندازی داره!!
خوش به حالت، پس واسه چی برگردی؟ من بودم همونجا لنگر مینداختم!!
Viel Glück
danke shoen!
من جای شما بودم میز کارم رو می بردم پایین رو چمنا زیر درخت. اینجوری با صفاتره!
هوا سردتر از این حرفاست. قراره زمستون با پتو برم تو خیابون...