با سلام.
عکس بالای صفحه سمت راست رو عوض کردم. اون عکس سوسولی با اون کراوات اجنبی نما رو برداشتم و یه عکس رومانتیک گذاشتم. و چون تو عکس چتر دستم ِ، بیشتر هم آدم رو یاد باد و بارون و عنوان وبلاگ میندازه... تا اجنبی ها!
این روزها دارم تو فضا سیر می کنم. چرا؟
۵ جلسه استاد انفورماتیک۲ِ درس میداد و من نمی فهمیدم. تمرین اول رو ناقص ِ ناقص تحویل دادم و تمرین دوم هم رو دستم مونده بود و نمی دونستم چی کارش کنم. به خودم گفتم یکشنبه میرم می شینم تو کتابخونه، اینقدر تو سر خودم می زنم تا بتونم تمرین ها رو حل کنم! اتفاقاً همین هم شد. کتاب مرجع رو گذاشتم جلوم و تا شب خوردمش. البته روخونی نبود ها! یه پاراگراف رو می خوندم و یه ساعت فکر می کردم که طرف داره چی می گه. کتاب سازمان کامپیوتر از آقای تانِنباوم. اصل کتاب انگلیسی هست. می گن یارو خفن ِ و کتابش پرفروش ِ و فلان و فلان.
حالا چی ازش یاد گرفتم؟
تازه یاد گرفتم که یک چیپ چه جوری کار می کنه. البته تو خیابون از هر بچه ای بپرسی، می گه با صفر و یک!!
بله خب. اما چی می شه که با صفر و یک کار می کنه. باز نگو صفر و یک! درست ِ که با صفرویک کار می کنه، اما چه جوری؟ چه جوری می شه برنامه ریزی کرد؟ اصلاً اگه اون بچه تو خیابون هم بلد بود که می رفت کارخونه میزد با اینتل رقابت می کرد.
خلاصه همین لذت از یاد گرفتن بود که گفتم تو فضا هستم.
خلاصه یاد گرفتیم. یاد گرفتیم اون چیزی رو که امیرحسین در زمان مدرسه بلد بود و ما بلد نبودیم. و برای همین بود که بهش می گفتیم مهندس. والا من که هنوز هم سؤالام رو از اون می پرسم. چون می دونم قبل از من به ذهنش رسیده و به احتمال زیاد جوابش رو پیدا کرده.
فکر کنم وقتی دکتری بگیرم، چیزهایی رو بلد باشم که الآن اون بلده!
سلام
چطوری پسر . خوب رفتی اونجا حال می کنی ها!!. دلمون برات تنگ شده پسررررررررر.
دانشجوی اقتصاد انفورماتیک هم که شدیییییی. خوب به سلامتی.ایشاالله همیشه موفق باشی. با محمد حسن تو دانشگاه تهران گاه بیگاه یادت هستیم.
هیچ نگران نباش! این جا هیچ خبری نیست به جز احمدی نژاد!!!
راستی یه وبلاگ دارم بعضی موقع ها هر چی به ذهنم می رسه توش می ذارم. بیشتر برای دل خودمه.آدرسش اینه:
"http://quran-e-mahjur.persianblog.ir/"
ایشالله زودتر برگردی ببینیمت.
به به، به به! ورود این عضو جدید را به خیل عظیم جوانان بیکار وبلاگ نویس ایرانی تبریک می گم.
به ولای علی، اگه غیبت منو بکنین ها!!
برمی گردم.
سلام
آفرین ببین لذت های مشروع چقدر خوبن؟ :دی
حالا هی با بچه ها برو شب نشینی :دی:دی:دی
توضیح : امیرحسین = امیرو خودمون :)
گفتم که بچه ها در جریان باشن! جات نمایشگاه خالی بود :)
نمایشگاه هم جزو لذت های مشروع حساب می شه؟
ضمناً من حوصله نمایشگاه کتاب رو ندارم. من رو جاهای بهتر ببر!
سلام
چطوری احمد ؟
آخی ! چه عکس شیکی . گفتی بارون ! چقدر خوبه این بارون . اونجا بارون ندارین یه کم برا ما بفرستین ؟ آخه اینجا کمیاب شده !!
گفتی تو فضایی ! خوش به حالت . خیلی خوبه آدم یه چیزی رو با لذت بخونه و یادبگیره ! یعنی با علاقه بخونه . همین خودش کلی لذت بخشه ...
خوش به حالتون ! یکشنبه پاشدی رفتی کتابخونه ! حالا این انفورماتیک ۲ چی هست ؟ چی مگیه ؟
چه جوری میشه چیپ رو برنامه ریزی کرد ؟ با صفر و یک دیگه !! :دی :دی :دی
ببخشین !! من چیزی بلد نیستم که ! فکر کنم اشتباه شده !!
شما لطف داشتین احمد جون و البته دارین ! من لایق این چیزا که نوشتین نیستم.
بعدشم خیلی چیزها هست که شما بلدی و من بلد نیستم ...
ایشالا دکتری تو بگیر منم تا اونوقت صبر می کنم . بعد میشم دانشجوی شما و اقتصاد انفورماتیک می خونم چطوره ؟!
وردن سی ارفولگریچ !
اتفاقاً اینجا هم خیلی وقته که بارون نیومده و تا آخر هفته آینده هم نمیاد. عوضش کلی آفتاب داره که باعث میشه آدم همش یاد وطن باشه.
چرا دیگه. همون چیزایی که بچگی ها درست می کردی دیگه...
نه، اشتباه نشده.
من یه سؤال جدی دارم، حالا که گفتی بشی دانشجوی من:
تو چرا می خوای دانشجو بشی؟ چرا کنکور ارشد دادی؟ چی رو می خوای یاد بگیری تو دانشگاه؟
ضمناً این معلم زبانت یه چیزایی بلده، اما خودم باید بیام لهجه ات رو درست کنم!