می بینم که جمعه ست و از صبح بیکار بودین و الآن دارین روبه قبله سینه می زنین...
شماها فک می کنین تو ایران روزه می گیرین، هنر می کنین؟! بنده امروز از ساعت ۹ تا ۱۳:۳۰ سر کلاس زبان بودم. از صبح که همش بوی قهوه بود. تو هر وقت استراحت که مث گاو می خوردن هیچ، در زمان کلاس هم هر کی یه بطری آب دم دستش بود، هی می خورد. اصلا هر دفعه که یکی دستش می رفت طرف بطری آب، من هم کلاً حواسم از درس پرت می شد. بعد از کلاس، خوشحال شدم که دیگه اینا رو نمی بینم، راه افتادم سمت خونه. پام که رسید به ایستگاه قطار، این بوی شیرینی ها و نون ها و دونات و بستنی و ... دیوانه کرد منو! خلاصه فک کنم یکی از سخت ترین روزه هایی بود که گرفتم. حالا آخریش نبود که، به حساب من، دو هفته کامل از کلاسم داخل ماه رمضونه.
حالا واقعاً بازم فک می کنین که تو ایران دارین سختی می کشین؟
---------------
راستی یادتونه گفتم نمی دونم چرا یکی از پست ها رفته بود زیر پست فبلیش؟ به بلاگ اسکای ایمیل زدم که چرا اینجوریه، خیلی سریع جواب دادن:
"سلام
دوست عزیز یادداشت هایی که در یک روز منتشر میشوند این مشکل را دارند که در حال رفع این مشکل هستیم. از صبر و شکیبایی شما سپاسگزاریم.
با تشکر"
حالا بازم خوبه که جوابمونو دادن
آی گفتی!... حالا فکرشو بکن بری سر یه جلسه توی یه اتاق کوچیک و غذای مجانی بدن و همه شروع کنن ملچ و مولوچچچچ بخورن و بعدش دسر بخورن و در همون حین هم بخوای حواست به جلسه باشه.... :(((
می گفتی آلمان بهشته ! مگه تو بهشت هم روزه واجبه ؟؟؟؟
دارم برات!