حالا هی شعار بده! انرژی هسته ای... خنده هم نداره!
بنده امروز می خواستم تو همون بانکی که بقیه دانشجوها میرن، حساب باز کنم، گفت متأسفانه شما تبعه ایران هستید و...!
شرایطش برای دانشجوها عالی بود: حساب جاری(که میشه چک کشید، یا دستور پرداخت مستمر داد)، به اضافه کارت خرید(مثل کارت نقدی خودمون، که گاهی هم مثل کارت اعتباری عمل می کنه)، به اضافه یک مَسترکارت در یک سال اول گشایش حساب. همه ی اینها مجانی! که البته قابل وصل کردن به یک حساب پس انداز با سود و... هم بود.
حالا مجبورم برم یه بانک دیگه که باید به خاطر همون دو مورد اول کلی پول بدم. مسترکارت و... که دیگه بماند.
چیه، بازم داری به من می خندی؟ حالا برو شعار بده.
سلام عرض شد.
بدون طولانی کردن سلام و احوالپرسی، میریم سر اصل مطلب:
به عنوان اولین خبر خوش علمی در سال جدید، به مردم عزیز و همیشه در صحنه اطلاع داده می شود که با تلاش نیروهای متخصص و دانشمندان بسیار جوان کشور (که متوسط سنشون زیر ۲۵ سال هست!) موفق به ثبت نام در دانشگاه و اخذ کارت دانشجویی شدیم!
در مورد جزئیات فنی این امر مهم، اجازه بدین که در فرصت مناسب تر صحبت کنم. در اینجا فقط می خوام از مردم خوبمون که با دعاهاشون ما رو یاری کردن، تشکر کنم.
بله. بعد از حدود شش ماه، دوباره دانشجو شدم. چهارشنبه بود که ثبت نام کردم، اما چون هر روز در رفت و آمد و اینا بودم، اصلاً نتونستم آپ کنم و خبر بدم. حالا بدجوری دارم احساس راحتی می کنم.
چهارشنبه شب با اینکه خیلی خسته بودم، اما خوابم نمی برد. داشتم به این دوره از زندگی ام فکر می کردم که چه جوری از تهران (با اون وضعیت غلیان احساسات، که خودم داشتم منصرف می شدم از سفر!) دل کندم و اومد، بدون اینکه تضمینی در کار باشه که آخرش چی میشه، که آیا امتحان زبان رو در همون بار اول قبول می شم، که آیا مدارک ناقص و بی امضایی که پلی تکنیک بهم داده (و تازه با همت یه نفر دیگه بدست اومده) می تونه اعتماد دانشگاهی رو در اینجا جلب کنه، که آیا پذیرش می دن، که آیا برگ پذیرش رو وزارت علوم و نظام وظیفه و دانشگاه امیرکبیر و کوفت و زهر مار قبول می کنن تا بالاخره لطف کنن و از ما هفتصد هزار تومن بگیرن و لیسانس خودمون رو تحویل خودمون بدن (باز اون هم با دوندگی و پیگیری یکی دیگه) و...
بله، خدا رو شکر، همه ی این اگرها با هم جور شدن تا من در اولین فرصت ممکن وارد دانشگاه بشم و اسمم بشه دانشجو!
الآن از راه رسیدم و جون ندارم، اما حوصله کنم، یه عکس از کارت جدیدم می ذارم.
به هر حال از همه کسانی که در تهران و اینجا برام زحمت کشیدن، تشکر ویژه دارم. و همچنین از کسانی که تو این مدت از من حمایت کردن و به من روحیه دادن، و کسانی که برام دعا کردن.
سعی می کنم در روزهای آینده یه چیزایی از دانشگاه بنویسم، که حتماً براتون جذاب خواهد بود.
سلام. تعطیلات خوش می گذره؟
این عکس رو در همون روزی ازم انداختن که گفتم یه نفر بیخودی به من قول کمک داده بود و بعدش هم هیچ کاری برام نکرد... بگذریم. احتمالاً مامان تو عکس داره فکر می کنه که چه گناهی کرده که باید اخلاق من رو تحمل کنه!
خوش به حالتون، چون جدیداً حوصله نوشتن ندارم. اتفاقاً سوژه هم کم ندارم، فقط حوصله ندارم. می گذره دیگه، خودتون که با نظم من در نوشتن آشنا هستید...
خلاصه اینجا یه چند روزی تَق و لق ِ!
بعضی از دوستان هم از وضعیت درسی من سؤال کردن. باید بگم که به لطف خدا و دعاهای شما همه چی مرتب ِ و تا الآن مطابق میل خودم پیش رفته...
فعلاً بای.
سلام بر دوستان گلم!
عیدتون مبارک. ایشالا که ۸۷ سالی خوش و پر از موفقیت و سلامت برای خودتون و خانواده تون باشه.
فرصت نکردم که زودتر آپ کنم، سرم شلوغ بود. بر خلاف گذشته، اس ام اس هم برای کسی نفرستادم، تلاش بیهوده ای بود. اگه شما هم برام فرستاده باشین، من نگرفتم، گوشی اضافه برای سیم کارت ایرانی ندارم. به هر حال از بابت همه کامنت ها و ایمیل ها و اس ام اس ها متشکرم.
عرضم به حضورتون که الآن احتمالاً به مناسبت عید، منتظر موعظه هستین دیگه؟!
بله. می گن سال که نو می شه، باید تلاش کنیم برای اینکه آدم بهتری بشیم... من می خوام خودم رو موعظه کنم.
هزار تا اخلاق بد دارم که هنوز نتونستم ترک کنم. زود عصبانی می شم، اوضاع عمومی اخلاقم هم مثل وضعیت هوای هامبورگ ِ: بیشتر روزها ابری و بارانی، گهگاه آفتابی. با همه دعوا دارم، از همه طلبکارم. بیچاره خانواده ام!
خانواده ام موقع تحویل سال به شدت امیدوار به سالی موفق برام بودن، در حالی که خودم همچین حسی ندارم. انگار هنوز به جَو درس خوندن برنگشتم (حالا نه که اون موقع ها مثل آدم درس می خوندم!!) و دوره جدید دانشجویی رو درک نکردم.
اما خودم به یه چیز امیدوارم: باید در آینده نزدیک، دور از خانواده زندگی کنم، مجردی. فرصت خوبیه که یه خرده آدم بشم. اگه تو این شرایط فقط یه کم خودم رو تربیت کنم و عادت به رفتار مناسب موقعیت جدیدم بکنم، قول می دم که وقتی اومدم تهران، یه احمد دیگه خواهید دید.
برای احمد ِ ۸۷ دعا کنید، لطفاً.