بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

live


سلام. طبق معمول کلی نوشتم، بعدش با حماقت خودم پاک شد.

حالا هم که دیر شده، چون بازی آلمان انگلیس داره شروع می شه و من هر 10ثانیه یکبار بین این دو تا پنجره جابجا می شم. احتمالاً غلط املایی هم تو پست پیدا می کنین...

----------------------------------

نیمه ی اول داره تموم می شه، طبق معمول از انگلیس عقب افتادیم.


در کامنت های پست قبلی به موضوع خوبی اشاره شد که جا داره اذهان عمومی رو منور کنم. در مورد دانشکده های دور و بر باید خدمتتون عرض کنم که: از درب دانشکده اقتصاد که خارج بشی، دست چپ ناهارخوری هستش و دست راست: دانشکده الهیات (theologicum)!

اینم از بحث پیدا کردن یه نفر از دانشکده های دور و بر...


تو جغرافی راهنمایی خونده بودیم که مهمترین رودخانه ی چین، رود یانگ تسه هستش که گاهی طغیان می کنه و خونه های مردم بدبخت رو خراب می کنه. سال آینده بزرگترین سد دنیا روی همین رودخونه افتتاح می شه. ظرفیت تولید سالیانه ی برق: 18هزار مگاوات! یعنی تقریباً نصف کل تولید برق ایران.

خواستم لینک هایی رو که در این باره خوندم براتون بذارم، اما گفتم بهتره اگه علاقه داشتین، خودتون سرچ کنین. تو این مدت اینقدر سرچ کردم که دیگه عادت کردم راجع به موضوعات غیردرسی هم سرچ کنم و مطالعه کنم. اینم خودش یه لذتی داره.


نتیجه ی امروز تیم ملی رو تبریک نمی گم، اما به نظرم خوب بود. بازی رو ندیدم (از اینترنت استریم می شه؟) اما ندید می گم که در مقابل میزبان که این بازی براش حکم مرگ و زندگی داشت، تساوی نتیجه ی خوبی بود.

من کماکان به علی آقا امیدوارم و مطمئنم اگه باز هم خارج از خانه نبازیم، در تهران هم بالاخره فرجی حاصل می شه و ایشالا میریم جام جهانی.

راستی قضیه ی نیکبخت چی بود؟ من اینجا بی خبر موندم.


می خواستم بگم این کاپلو، عجب خط دفاعی واسه انگلیس درست کرده، اما چشم خورد. همین الآن گل تساوی رو خوردن.


سه هفته پیش یه اتفاق جالب در بورس آلمان افتاد که نمی دونم چرا یادم رفت زودتر بگم. قیمت هر سهم فولکس واگن در یک روز از 250یورو به بیش از 1000یورو رسید و باعث شد این شرکت به با ارزش ترین شرکت جهان تبدیل بشه. تا قبل از اون شرکت آمریکایی exxon mobil با ارزش 274میلیارد یورو، بزرگترین شرکت دنیا بود، اما قیمت فولکس واگن یک شبه به 295میلیارد رسید.


ما بالاخره نفهمیدم آمریکا دچار بحران مالی شده یا بقیه ی دنیا؟! بالاخره خدا می خواسته کی رو گوشمالی بده؟ شرکت های بزرگ آلمانی هر روز صدای یکیشون درمیاد که ای وای، من دارم ورشکست می شم... تو ایران هم که، نفتمون ارزون تر از نوشابه شده. همین الآن ببینید قیمت یک لیتر نوشابه در بقالی چند تومنه، که دارن نفتمون رو هر بشکه (تقریباً 160لیتر) زیر 50دلار می برن؟ کار، کار انگلیس هاست...


فعلاً درس-مرس خبری نیست. دیروز و امروز کلاس نرفتم، احتمالاً فردا و پس فردا هم نمی رم. موقع سرماخوردگی، آدم دیگه تمرکز برای درس خوندن تو خونه هم نداره، فقط دوست داره چرت بزنه.

از بس که سرد شده. دما قراره شنبه برسه به منفی 3! قربون روزهای گرم...

مواظب خودتون باشین.


هفته ی خوب


سلام.


امروز مقاله ی جالبی در مورد ذخایر استراتژیک نفت می خوندم. آمریکا بیش از هفتصد میلیون بشکه (یعنی چند روز تولید ما؟) ظرفیت ذخیره سازی داره، که در مواقع بحران به کار میاد. مثلاً در زمان طوفان کاترینا که تولید نفت در خلیج مکزیک متوقف شد، از این ذخایر استفاده کردند. بعد از حملات 11سپتامبر تمام ظرفیت رو به دستور رئیس جمهور پر کردند.

نکته جالب اینکه نوشته بود، این انبارها رو در عمق 1000متری زمین ساختند. به این صورت گرمای زمین باعث چرخش مداوم نفت می شه و باعث می شه حتی بعد از سالها، نفت یکدست بمونه و کیفیت خودش رو حفظ کنه.

خواستم لینک انگلیسی رو براتون بذارم، اما در متن انگلیسی اصلاً این مطالب وجود نداشت!


دیروز طبق معمول برای درس ارتباطات سیار2، یکی از دانشجویان دکتری رو فرستاده بودن که درس بده. کلاً موضوعات این درس رو بین این دانشجوها تقسیم کردن و به قول طلا، هر کدومشون می خوان حاصل دو سال تحقیقشون رو در یک ساعت به خورد ما بدن! حالا ما کدوم قسمت رو باید یاد بگیریم، خدا می دونه...

داشتم استاد این هفته رو می گفتم. ایرانی بود! البته از هفته ی قبلش خبر داشتم، چون یکی دیگه از دانشجوهای کلاس که اون هم ایرانی بود، بهم گفته بود. خلاصه بعد از کلاس رفتم یه کم باهاش صحبت کردم. اونم تازه یک سال هست که اومده. از خرخون های برق شریف بود (رتبه 30 کنکور) که فوق رو هم از شریف گرفته بود و حالا برای دکتری اومده اینجا، دانشکده انفورماتیک، گروه تله ماتیک.

تازه گفتش که یکی دیگه از همین دانشجوهای دکتری که قراره حدود یه ماه دیگه بیاد به همین کلاس درس بده، ایرانی هستش.

خلاصه اینجا شدیداً بوی وطن گرفته. (به خصوص با برنجی که دیشب شام درست کردم...)


قربون قهوه های ایران. اینقدر شیر و شکر داشت که آدم احساس می کرد داره آب پرتقال می خوره! البته من هم تازه از این ترم عادت کردم که مثل بقیه قهوه ی بوفه رو بخورم، البته باز هم یه کم شیر و شکر می ریزم که فشارم نیفته.

دوشنبه صبح استاد داشت یه مسأله رو حل می کرد، خواست با دقت یه خط صاف روی نمودار بکشه، وقتی کشید، دیدیم خطش بیشتر شبیه امواج ضربان قلب شده. گفت انگار قهوه ی امروز صبح زیادی غلیظ بوده!


خب، واسه اینکه زیاد از دنیای سیاست دور نشیم، یادی بکنیم از استاد مسلم اقتصاد، وزیر کار! مُبدع نرخ بیکاری تک رقمی در ایران! البته ایشون صاحب نظریات بدیع دیگری نیز در اقتصاد هستند: چاپ اسکناس باعث ایجاد اشتغال می شود!!

به هر حال ایشون اخیراً طی بیاناتی فرمودند: 440هزار طرح صنعتی، تولیدی، کشاورزی و گردشگری در کشور به بهره برداری رسیده که برای 900هزار نفر ایجاد اشتغال شده است.

چون باورش مشکل بود، چندین بار این محاسبه ی ساده رو انجام دادم، تا اینکه بالاخره مطمئن شدم که به طور متوسط در هر طرح، حدود 2نفر مشغول به کار شدند! کارخانه ای با دو نفر پرسنل، زمین کشاورزی با 2 دهقان، یک هتل با دو نفر کارمند... با این حساب اگر 40میلیون نیروی آماده به کار در ایران داشته باشیم و بخواهیم سهم همه ی بخش ها در ایجاد اشتغال برابر باشه، احتیاج به 10ملیون واحد صنعتی، 10م. ... الخ.


سه شنبه 3صفحه از سمینار این ترم رو فرستادم برای راهنمای پروژه، توش 300تا غلط پیدا کرد! املایی، گرامری، زبانی، شکلی، علمی و... اونقدر ناراحت بودم که داشتم فکر می کردم درس رو حذف کنم، اما آخرش که چی؟ آخرش که باید این چهار تا پروژه رو در چهار ترم آینده انجام بدم.

فرداش رفتم پیش یارو. گفت که نباید ناامید بشی، هر چی بیشتر از کارت ایراد بگیرم، نتیجه نهایی بهتر می شه. گفت حتی بیشتر این اصلاحات رو می تونی انجام ندی، اما اینجوری هم نمره ی بهتری می گیری، هم شکل کار حرفه ای تر میشه. قرار شد یک نفر رو هم پیدا کنم که متن های من رو قبل از تصحیح یارو (یارو یعنی یه دانشجوی دکتری در رشته ی خودمون) غلط گیری کنه. اتفاقاً هم یه نفر رو کردم.

خلاصه اینجوری قبل از اینکه یه ماه دیگه کار رو بدم دست استاد، دو نفر اون رو اصلاح می کنن.

این قضیه و خوش شانسی های دیگه در این هفته باعث شد که روحیه بگیرم و تا همین لحظه مثل خر کار کنم!


نامه ی جدید اقتصاددانان به رئیس جمهور اونقدر طولانی بود که دیدم اگه بخوام بخونمش، از درس و مشق میفتم. تبدیل به پی دی اف کردم که ایشالا در تعطیلات بعدی (سه ماه دیگه!) بخونم.

کتاب های مارکس که دیگه هیچی، باشه بعد از اتمام تحصیلات! فقط دانلودش به اندازه کافی وقتگیر بود...


آقا این سایت خادم ِ ملت چرا نابود شد؟! تازه می خواستم طومار رو امضا کنم... تا قبل از روز استیضاح، امضا برای حمایت از وزیر جمع می کرد. به عنوان تشویق هم نوشته بود: اسامی امضاکنندگان به رؤیت شخص وزیر خواهد رسید...!


الآن یه کم سرما خوردم. حوصله ندارم عکس های دوربین رو خالی کنم. خواستم یه عکس قدیمی تر از خودم بذارم، بعد فکر کردم دیگه چقدر عکس از خودم تو این بلاگ بذارم؟ دیدم کم کم حالتون به هم می خوره...

امشب عکس نداریم. به امید دیدار مجدد، خدا نگهدار.


زنده باد مارکس!


سلام دوستان.


اصولاً کار سختیه که بین مانیتور و چشم، به اندازه ی یک کلاسور بزرگ فاصله باشه. چون اگه به مانیتور نگاه کنی، دچار چشم درد میشی، از بس که ریزریز نوشته، اگه به درس و مشق توجه کنی، دچار حسرت و حال-گرفتگی می شی. اما بالاخره راهش رو پیدا کردم، بدون اینکه به رِزولوشن دست بزنم.

وقتی فونت ویندوز رو از 96 به 120 دی پی آی تغییر بدی، دنیا بهشت میشه. چشم های آدم تازه باز می شه...

باز بگو ویندوز بده!


یادمه اون موقع که تازه از روزبه فارغ التحصیل شده بودیم، یکی از دوستان برای مدرسه مون، مقاله کوتاهی رو در ویکی پدیا نوشته بود. دستش درد نکنه. اما من هر چی گشتم پیداش نکردم. مدت ها بود فکر می کردم که مقاله به یه اسمی ثبت شده که من نمی دونم، تا اینکه جدیداً متوجه شدم به درخواست یه نفر، کلاً حذف شده. ای مردم آزار!

فرصت کنم، دوباره زنده اش می کنم.


شاید باورتون نشه، اما موجی به هواداری از تفکرات سوسیالیستی در آلمان ایجاد شده (ربطی به موج سوم نداره ها!). مجموعه ی سه جلدی "سرمایه" نوشته مارکس (در 120سال پیش!)، در سال 2007 پنجمین کتاب پرفروش سال بوده، و میگن که امسال رتبه ی بهتری میاره.

حزب چپ که تا همین سالهای اخیر مردم اون رو هو می کردن، الآن 15درصد رأی داره و اگه رشد اون رو در نظر نگیریم، با همین مقدار در انتخابات سال آینده صاحب حداقل یک وزارت در کابینه می شه.

شاخه دانشجویی حزب مارکسیست-لنینیست در 31 دانشگاه فعال شده (به غیر از بقیه احزاب و گروه های چپ). از این ترم در دانشگاه ما هم جلسات هفتگی سخنرانی و روخوانی کتاب سرمایه برگزار میشه.

برای من خیلی جالبه. بین کشورهای اروپایی، آلمان از همه کاپیتالیستی تره، و درست در همین آلمان، مارکس طرفدار داره. جالب تر اینکه بیشترین اعلامیه هایی که به دست ما می رسه، از دانشگاه فرانکفورت میاد، پایه همه ی راهپیمایی ها و سروصدا ها اونا هستن، درست شهری که مرکز مالی آلمان محسوب میشه و در کنار لندن، سمبل سرمایه در اروپا هستن.


بگذریم از فرنگی های خُل و چل. به بدبختی های خودمون برسیم.


هر چی فکر اقتصادی می کنم، چند روز بعد روزنامه ی دنیای اقتصاد هم درباره همون موضوع می نویسه. اتفاقاً من هم این سؤال رو اینجا مطرح کرده بودم که چرا قیمت دلار در ایران بالا رفته. این سرمقاله ی دنیای اقتصاد بود. البته مقاله ی خوبی نیست، چون اصلاً مستدل و مستند صحبت نکرده. از این روزنامه، همچین سرمقاله ای بعید بود.

اما خوشحالم که افکار و دغدغه های من دقیقاً همون چیزهاییست که در فکر روزنامه های ایران هم هست.


سیاه و سفید ِ این رو گذاشتم تو 360، اما دیدم حیفه که رنگیش رو نبینید. منظره ای از پاییز شهر.


او-با-ما!

هر چی صبر کردم، دیدم انگار پست قبلی ارزش خوندن نداشته. حالا اومدم که دوباره آپ کنم.


سلام بر عاشقان و منتظران.


گرچه این هفته توجه همه به انتخابات آمریکا بود، اما برای من اخبار ایران جذاب تر بود. یعنی مهمتر بود. خدا رو شکر، جدابیت همیشه وجود داره، اما این هفته، هفته ی خاصی بود.


مقاله  ویکی پدیا بسیار به روز بود. درست در روز استیضاح، تمام اطلاعات روز استیضاح رو داشت. اما این قسمتش جالب تر بود که از قول دانشجوها آقای ک. نوشته بود "استاد بارها سر کلاس می گفت: شما که دانشجو نیستید،،، ما در آکسفورد فلان می کردیم و...". به هر حال اگر هم دروغ باشه، جوک خوبی بود.


اظهار نظر آقای جوانفکر، مشاور رئیس جمهور (مشاور در اینجور زمینه ها!) خیلی قشنگ بود: "مرجع تأیید مدرک کردان، دانشگاه آکسفورد نیست، بلکه وزارت علوم هستش!"

من می گم همین که دولت ایران از دانشگاه آکسفورد شکایت نکرده، خیلی خوبه. باعث شد بیشتر از این در رسانه های خارجی آبروریزی نشه.

(اونوقت به این حمیدِ رفیق نما می گم من اخبار ایران رو لحظه به لحظه پیگیری می کنم، می گه خب که چی، علی افشاری هم پیگیری می کنه !!!)


باور کنید نماینده های مجلس این هفته مردن و زنده شدن! خودشون رو کشتن، که می خواستن برای اولین بار یه رأی بر خلاف نظر دولت تو گلدون بندازن...

شاید هم می خواستن بعد از قضیه ی وام صد میلیون تومنی، یه خودی تو جامعه نشون بدن. ببینیم حالا که ترسشون ریخته، چه می کنن. چیزی به ارائه ی بودجه ی 88 نمونده. گرچه قانون بودجه هم  مثل بقیه ی چیزها، تکه کاغذی بیش نیست!


جمله ی آخر رو که نوشتم، یاد دو تا موضوع دیگه افتادم:

  1. در مورد بحث بودجه و اقتصاد مملکت: با توجه به اندک آموزه های اقتصاد کلان در درس اقتصاد2، پیش بینی من اینه که با کاهش شدید قیمت نفت (که ممکنه در کوتاه مدت ادامه هم داشته باشه و حتماً در میان مدت ثابت خواهد بود) ایران وارد دوره رکود اقتصادی خواهد شد. حالا نمی دونم که رکود تورمی خواهد بود یا نه. در هر صورت متأسفم. باید منتظر کاهش تولید و افزایش بیکاری باشیم (اگر همین سیاست های اقتصادی یا همین بی سیاستی اقتصادی رو ادامه بدیم).
  2. در مورد تکه کاغذ بی ارزش: یادتونه در مورد کاهش ارزش یورو در مقابل دلار نوشتم؟ چند روز بعد، همین موضوع رو یادداشت کوتاهی در روزنامه دنیای اقتصاد بررسی کرده بود. الآن دیگه حوصله ندارم آرشیو روزنامه رو زیر و رو کنم. گفته بود دو سال پیش دولت با شعار "دلار دیگر ارزشی ندارد و تکه کاغذی بی ارزش شده" مقداری از منابع ارزی ایران رو به یورو تبدیل کرد که در اون زمان سیاست کوتاه مدت خوبی بود. اما حالا که ارزش برابری از 1.6 به 1.2 رسیده، چقدر از ارزش منابع یورویی ایران کم شده؟! ادامه ی شعار کاغذ بی ارزش، در بلندمدت، چقدر از بیت المال را به باد داد؟

برادر اوباما انگار دل ِ همه رو برده. اتحادیه دانشجویی دانشگاه یه نظرسنجی از دانشجوها کرد: بیش از 90درصد طرفدار اوباما بودن!

گروه "Democrats Abroad "Göttingen دیشب به مدت 9ساعت جشن داشت، در حالی که نتیجه انتخابات در پایان جشن معلوم می شد. اما این ها خیلی به خودشون مطمئن بودن.

داشتن ِ نمایندگی های اروپایی برای حزب دموکرات در شهرهایی مثل برلین و برگزاری جشن درشب انتخابات، منطقی به نظر میرسه، ولی اینا حتی در این شهر 100هزار نفری هم حضور دارن!


دیشب قبل از اعلام نتایج، به CNN یه نگاه انداختم، دیدم مجری خانم آسیه نامدار هستش! خوبی ایران اینه که از همه نظر به کشورهای دیگه خدمت می کنه.


در مورد اوباما که فیلسوف زمانه در موردش گفته "به نظر میرسه آقای اوباما از رقیب خودش معقول تر هستش"(با سرعت کم و لحن کشدار خوانده شود!!) باید بگم که این پیروزی جای خوشحالی خاصی برای ما نداره. عوض شدن رئیس جمهور در آمریکا یعنی تازه شدن نفس ِ سیاست غرب در برخورد با ایران. این وسط بازنده، مردم هستن.


مطلب زیاد دارم، اما خسته ام. این مدت خیلی سرم شلوغ شده.

اما سعی می کنم منظم تر آپ کنم.


عکس سمینار، عکس کلاس


سلام خواننده ها.


در مورد سمینار که مرتباً گفتم مرا دچار مشقت کرده و... اینا، این عکس رو گرفتم. این خروار کاغذ رو که می بینید، نیمی از اون مطالبی ست که باید بخونم و خلاصه کنم در سمینار!

و این آخر ماجرا نیست، ترم بعدی یکی دیگه دارم، ترم بعدش هم یکی دیگه، و تازه بعدش نوبت پروژه پایانی از راه می رسه.


امروز که (طبق معمول چند دقیقه دیر) رسیدم سر کلاس، دیدم فیلم بچه های دانشگاه صنعتی کلاوستهال رو هم انداختن رو دیوار. آخه این درس ارتباطات سیار2، یه درس مشترک هستش بین این دو دانشگاه. وقتی استاد اینجا درس می ده، اونا هم جدی جدی می شینن سر کلاس، ما رو تماشا می کنن (شوخی کردم. البته اونا استاد رو می بینن). خلاصه دیدم صحنه ی قشنگیه، یه عکس یادگاری گرفتم.

البته این که ما هم اونا رو می دیدیم، به نظرم ایده ی خوبی نبود. چون با اینکه حاضرین خیلی کم بودن، اما باز هم حواس ما به خاطر هر حرکت اونها پرت می شد. حالا خوبه که چیز نبود...!


حالا باز مدیر محترم می گه به ما عکس نشون ندادی! بیشتر از این عکس از اینجا می خوای؟!


امروز متوجه تاریخ ِ دو هفته تعطیلی دانشگاه به خاطر کریسمس شدم. راستش ترجیح می دم مثل ترم پیش هیچ تعطیلی ای نداشتیم و زودتر امتحانات رو می دادیم، در عوض تعطیلات بیشتری داشتیم. به خاطر این دو هفته، تعطیلاتِ بین ترم بعدی، دو هفته کوتاه تر ِ.


بانک UBS در سوئیس (با بیش از 83هزار کارمند) پیش بینی جدید خودش برای آینده ی بازار نفت رو اعلام کرد: قیمت متوسط هر بشکه در سال 2009 حدود 60دلار و در سال 2010 حدود 75دلار.

همزمان در ایران دکتر د. معاون اول رئیس جمهور و استاد اقتصاد اسلامی(!) در دانشگاه شهید بهشتی، (و احتمالاً با همکاری هزاران کارشناس) اعلام کردند که به زودی قیمت نفت به بیش از 150دلار خواهد رسید!

حالا ایشون رئیس و مغز متفکر شورای تدوین برنامه پنجم توسعه هم هستن و حتماً هم چنین پیش بینی هایی رو در برنامه لحاظ می کنند.


امشب گزارش بورس های جهان در انتهای ماه اکتبر رو تماشا می کردم. چهار کشوری که بشترین ضرر رو از لحاظ کاهش شاخص و ارزش بورس داشتن به ترتیب روسیه، ژاپن، آمریکا و آلمان بودن.

بورس مسکو فقط در یک ماه 47درصد از ارزش خودش رو از دست داده. جالبه که در روزهای ابتدایی گرم شدن بحث بحران مالی، آقای مدودیف هم مانند مسؤولان خودمون با حمله به سیاست های مالی غرب، اعلام کرد که اقتصاد روسیه وابستگی به غرب ندارد و به همین دلیل، از بحران مصون خواهد ماند.

امیدوارم این، سرنوشت ایران نشود.


عذر تأخیر


با سلام خدمت منتظران.


راستش وقتی چند روز آپ نمی کنم، دچار عذاب وجدان میشم. اما باور کنید همین الآن هم به سختی فرصت کردم که سر بزنم. انگار اون بار که درس های این ترم رو توضیح دادم، سمینار رو یادم رفت بگم. آره، اینم یه بدبختی دیگه در این ترم. راستش من بقیه ی درس ها رو بدبختی نمی دونم، بلکه بهشون علاقه هم پیدا کردم، اما این تحقیق نوشتن از بچگی هم کار ما نبود!

نگفتم این آخرش می مونه واسه شب آخر؟!


راستی یادم باشه یه پست دیگه در مورد درس ها بنویسم، و بگم که کدوم درس ها رو حذف کردم و کدوم ها رو هنوز دنبال می کنم.


باز هم ببخشید، از بابت پست های نامرتب.

سوژه و عکس و خبر و کاریکاتور و اعلامیه و... به اندازه کافی برای پر کردن اینجا دارم، اما کو آن طلای عمر...


آخرین شب های پاییز


سلام دوستان.


...حالا من آپ نکردم، مگه خود شماها چه کار مهمی تو این روزها انجام دادید؟! خبر دارم که امروز هم تعطیل بودین...

بالاخره دل کندم از این درس لعنتی. تازه الآن هم به این خاطر اومدم که امشب یک ساعت زیادی داریم و بیشتر می خوابیم (یعنی ساعت ها رو می کشن عقب).


پیش بینی کردن که از دوشنبه سرمای زودرس سَر می رسه. یعنی زمستون ِ گِداکُش شروع میشه. تجربه ی سیزده-چهارده ماه اخیر به من می گه که زمستون 6ماه طول می کشه. البته چهار فصل وجود داره، اما (به قول استاد کیوان،) چولِگی به سمت زمستون داره، یعنی:

بهار، 2ماه،

تابستون، 2ماه،

پاییز، 2ماه،

و زمستون، 6ماه.


آقا من جوون تر که بودم و سروصدایی هم نبود، اینجا رو امضا کردم. جوونی کردم دیگه. حالا دچار عذاب وجدان شدم که آخه چرا به این سید فشار آوردیم که کاندیدا بشه. حالا که ظاهراً به حرف ما داره تن میده، چه رأی نیاره و چه بیاره، بلای بزرگی سرش اومده که یقه ی همه ما رو قبل از پل صراط خواهد گرفت: واسه چی منو فرستادین تو میدون؟!

اگر زیر پای رایحه خدمت لِه بشه که هیچ، همین آبرو رو هم باخته. اگر هم رأی بیاره که تازه اول بدبختی ِ!! کی می خواد جمعش کنه، این بی برقی، بی گازی، کسری بودجه، تورم، قیمت پایین نفت و...


بنده از همین الآن از ایشون حلالیت می طلبم. نمیشه امضا رو پس گرفت، مثل نماینده های خوبمون در مجلس؟!


جای شما خالی، همین طور که دارم تایپ می کنم و چرت می زنم، یک ظرف میوه هم درست کردم و گذاشتم بغل دستم...


در این هاگیرواگیر بحران مالی، سؤال اساسی برام پیش اومده:

چرا در تهران سکه ارزون شده؟ چرا یورو در برابر تومن ارزون شده؟ اونوقت چرا دلار گرون شده، مگه اصل بحران مال آمریکا نبود؟ چرا یورو در برابر دلار ارزون شده؟ یعنی اروپا بیشتر از آمریکا آسیب دیده؟


داشتم فکر می کردم که رمضون، به اندازه کافی شیرینی کنکور خوردیم. ایشالا که همگی موفق باشن و به زودی وارد دوره دکتری بشن (البته غیر از حنان که آخرش هم به ما شیرینی ارشد نداد!).

متأسفانه و خوشبختانه برخی دوستان دارن درس می خونن و قراره شیرینی کنکور رو سال آینده بدن. خدا رو شکر، من خیالم راحته که بی شام نمی مونم!! بهتره از همین الآن با مدیر برنامه هام هماهنگ کنید.

ضمناً این دفعه شیرینی رو بذارین تو فریزر، چون ممکنه طولانی تر اینجا بمونم...