بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

روز ‌‌پدر

 


سلام بر دوستان. (ببخشید که فاصله خط ها زیاده، دارم از اکسپلورر استفاده می کنم. نمی دونم چرا همچین شده.)


 


عمراً هیچ کدوم از خواننده های این بلاگ پدر باشن، مگرنه بهتون تبریک می گفتم.


 


دیشب بابا زنگ زد، گفت فردا روز پدره، باید بهم تبریک بگی!


گفتم چه لوس، هووووووق...!


بیچاره بابا.


 


باز که شماها امروز تعطیل بودین! خجالت نمی کشین اینقدر تعطیلین؟! نه، ولی خداییش چهارشنبه تعطیلی خوبیه، بزن بریم شمال!


بزن بریم، به سرعت برق و باد...


 


یه امتحان دوشنبه دارم، یکی هم سه شنبه. یادش بخیر، چقدر از این گرفتاری ها موقع امتحانا داشتیم و فکر می کردیم که بعد از چهار سال تموم می شه. زهی خیال باطل!


خلاصه تصمیم گرفتم امشب رو سنگین بنویسم، پست بعدی هم باشه بعد از امتحان دوم. شماها هم می تونین هر قسمت از این پست رو در یک روز بخونین. بعید می دونم یه نفس تا آخرش برین!


 


راستی اول اینو بگم: سیاوش ق. آلبوم جدید داده. همین امروز دانلود کردم. این خبر بیشتر به خاطر محمدحسن بود. برو حال کن!


 


از اون جایی که پست قبلی در مورد آقای بیل گیتس به هیچ عنوان مورد اقبال دوستان واقع نشد، تصمیم گرفتم باز دوباره در این مورد بنویسم:


 


می دونین که ایشون ثروتمندترین مرد دنیاست. نه! اینو جایی نگین ها! این آمار قدیمی بود. الآن نفر سوم شده.


وصیت کرده که بعد از مرگش، فقط ۱۰ ملیون دلار به هر کدوم از بچه هاش برسه. آخی! بمیرم براشون، فقط ده تا!


باقی پول به بنیاد خیریه ای میرسه که خودش راه انداخته. البته همین الآن هم از نظر مقدار دارایی، بزرگترین بنیاد نیکوکاری در دنیا هستش. خدا برکت بده به مالش.


 


حالا باز بگین بیل گیتس بده، باز بگین ویندوز گیر می کنه، هنگ می کنه...


 


آقا اینو داشته باشین: فایرفاکس فارسی! من نمی دونستم که یه عده در راه خدا فایرفاکس فارسی هم درست کردن. به هر حال خدا خیرشون بده.


تو همین سایت توضیح داده که چه جوری فایرفاکس رو فارسی کنیم.


 


این روزها تو دانشگاه همه با دقت خاصی به مانیتور کامپیوترشون نگاه می کنن، هدفون هم تو گوششون. چرا؟ چون وقت امتحانات شده و دانشجوها دارن به درس های ضبط شده گوش می دن. واقعاً هم نعمت بزرگیه. آدم می فهمه که استاد دقیقاً چی درس داده و کجاها رو بیشتر تأکید کرده. برای دروس حفظی که خیلی خوبه. خلاصه منظره ی جالبیه تو کتابخونه...


کلاً از چهار تا درس این ترم من، سه تاش ضبط شده بود. کاش این درس انفورماتیک لعنتی رو هم ضبط می کردن، بلکه با ده بار گوش کردن بالاخره می فهمیدیم که استاد چی درس داده.


 


یه کار خوبی که استادها در اینجا می کنن، وقتی یه روز نمی تونن بیان کلاس، از قبل با یکی از دانشجویان دکتری که بقیه کارهای این درس رو انجام می ده، هماهنگ می کنن که بیاد همون درس رو بده. البته به نظر من غایب شدن استادها بهونه بود، برای اینکه دانشجویان دکتری هم درس دادن رو یاد بگیرن.


به هر حال روش خوبیه. اینجوری هم وقت دانشجوها تلف نمی شه، هم درس عقب نمی افته. در مورد کیفیت درس هم که خودتون می دونین دیگه... اصولاً دانشجوها بهتر درس می دن!


 


این همه پول ویندوز ویستا دادیم، حالا خبرش دراومده که دارن یه ویندوز جدید طراحی می کنن! آخه من چی بگم از دست این آمریکایی های... همش می خوان ما رو استثمار کنن...


واقعیت اینه که خودشون هم نمی دونن چرا ویندوز ویستا رو تولید کردن. حالا توش موندن، دارن یه ویندوز جدید (با نام موقت ویندوز۷) می سازن که در سال ۲۰۱۰ وارد بازار می شه.


 


خلاصه توصیه می کنم اگه سخت افزار قوی ندارین، اصلاً طرف ویستا نرید، چون با سخت افزار ضعیف، ظاهرش از ایکس پی هم بدتره. در کل هم هیچ مزیتی هم بر ایکس پی نداره!


 


از سلسله عکس های اردوی پارسال، یه عکس مردونه انتخاب کردم. مردونه! این آقایونی هم که تو عکس با دمپایی هستن، مهندس های این مملکت هستن، نه ...! (با تشکر از شاهین به خاطر عکس. حیف که خودش نیست!)


 


والسلام.


 

تظاهرات

با سلام.

 

امروز تو شهر تظاهراتِ یه عده از جوون ها بود. از فیافه ی عابران و مردم عادی، معلوم بود که از آخرین تظاهراتی که دیدن، حداقل ۱۲۰سال گذشته! تو دلشون می گفتن: اینا کین؟ چرا یه جمله رو همه با هم تکرار می کنن؟ چرا به جای پیاده رو، تو خیابون راه می رن؟!...

 

ضمناً موضوع تظاهرات هم مبارزه با نژادپرستی بود.

 

احتمالاً شما هم شنیدین که چند وقت پیش بیل گیتس برای همیشه از مسؤولیت های اجرایی شرکت مایکروسافت کنار رفت.(اولاً این ضایعه رو به حامدجان تسلیت می گم!) پست آخرش، مدیر معماری (یا طراحی) نرم افزار مایکروسافت بود.

 

۱. قضاوت خودم در مورد این شخص اینه که با همه انتقاداتی که بهش می کنن، و با همه دشمنانی که داره، باید قبول کنیم که اگر سیستم عامل ویندوز نبود(و قبل از اون، ام اس داس)، معلوم نبود که کامپیوتر شخصی به این راحتی وارد همه خونه ها بشه. و به این سرعت قابل یادگیری برای همه باشه.

فرض کنید یه شرکت برای هر کارمند و اپراتوری که استخدام می کرد، اول باید یه کلاس لینوکس یا مَک یا یونیکس میذاشت.(من که آخرش لینوکس حالیم نشد! نسخه تقلبی هم از مَک ندیدم. ضمناً لینوکس و مک از اولش به این خوشگلی و آسونی نبودن) یا فرض کنید که مجبور بودید به مادرتون کارکردن با کامپیوتر یاد بدین، و ویندوز هم نبود.

 

۲. یه جا خوندم که نوشته بود، کاش بیل گیتس در اوج قدرت کنار می رفت، نه حالا که مایکروسافت در همه جبهه ها (به جز مجموعه ی آفیس) در حال نبرد سختی هستش.

البته از نظر من در مورد مجموعه ی آفیس هم رقیب قدرتمندی به اسم اُپن آفیس وجود داره. حتی من هم بعد از چند سال استفاده از مایکروسافت آفیس، چند ماهیه که دیگه ازش استفاده نمی کنم.

 

۳. دو تا چیز جالب که احتمالاً همه ازش خبر ندارن:

اولاً منطق پنجره ها که اساس سیستم عامل ویندوز هستش، ابداع بیل گیتس و مایکروسافت نیست! تعجب نکنید، این رو همه افرادی که سن و اطلاعات بیشتری دارن، می دونن. شرکت اَپل (اگر اشتباه نکنم در سال ۱۹۸۵) کامپیوتری رو به نام لیزا به بازار فرستاد که دقیقاً با همین پنجره ها کار می کرد. حالا چی شد که مایکروسافت ۶ سال بعد تونست خیلی بهتر براش بازاریابی کنه، الله اعلم!

 

ثانیاً همه و همه فکر می کنن که ام اس داس، اختراق بیل گیتس ِ. جالبه که در این مورد هم ابهام وجود داره! قبل از اون سیستم عامل دیگه ای وجود داشته که اسمش الآن یادم نیست. خلاصه یه عده از همون ابتدای معرفی مایکروسافت داس، ادعا می کردن که بیشتر کدها از روی اون سیستم کپی شده و آقای گیتس فقط کمی تغییرش داده.

مورد دوم به اندازه مورد اولی، قطعی نیست، می تونیم باور نکنیم.

 

وقت نداشتم تو عکس های اردوی فارغ التحصیلی بگردم، فقط همین نظرم رو جلب کرد. خداییش هیچ جا شمال نمی شه...

 

اردوی فارغ التحصیلی

 

داریم به امتحانات نزدیک می شیم و باید از حجم وبلاگ بازی بکاهیم. می دونم... خسارت بزرگیه...

 

این روزها سالگرد اردوی فارغ التحصیلی مون هستش. یادش بخیر. خواستم جاهایی رو که دیدیم، اسم ببرم، دیدم نصفشو یادم نمیاد،‌ گفتم اصلاً ولش کن، آبروریزیه. همون تبریز کافیه.(بازم رسیدیم به نژاد ترک!)

 

به همین مناسبت، دیشب با عجله یکی از سی دی های عکس ها رو (از دوربین شاهین) نگاه کردم.

یه عکس دونفری با یکی از افراد پرونده دار و خودم پیدا کردم. این عکس نشون می ده که اون شخص در گذشته هم مشغول کارهای خلاف بوده!

یه عکس خیلی خاطره انگیز هم پیدا کردم که شرح نمی دم. می گن یه عکس هزار کلمه حرف می زنه!

 

چند تا عکس دیگه هم دارم که فرصت کنم می ذارم.(هزار تا عکس دیگه دارم!)

 

ترم داره تموم می شه، این استاد انفورماتیک هنوز هم ما رو ول نمی کنه. تازه یه فصل جدید رو شروع کرده. داشتم جزوه فصل قبلی رو می خوندم... نه، بذار از اینجا بگم: کلاً هر درسی که می ده، مشکل اینجاست که ما مطمئنیم که بعداً به دردمون نمی خوره. کاربردی ترینش فصل برنامه نویسی به زبان اسمبل بود!!

فصل قبل مربوط به ساختن کامپایلر بود.

اول جزوه هم نوشته بود: تعداد اندکی از برنامه نویس ها در طول زندگی خود به این کار می پردازند. پس چرا ما باید این موضوع رو بیاموزیم؟

دلیل اول. انسان همیشه کنجکاو بوده که یک کامپایلر چگونه ساخته می شود.

 

آخه این چه دلیلی ِ؟! اگه اینجوره که می شه گفت ما باید همه علوم بشری رو یاد بگیریم...

 

دوچرخه


سلام. با توجه به پست شدیدالحن قبلی، سعی می کنیم در چند پست بعدی مهربون تر باشیم!

یه چیز خوبی که متأسفانه دیر یاد گرفتم، اینه که بیشتر تمرین هایی که استاد انفورماتیک میده، مسائل مشهور انفورماتیک نظری هستن که در کتاب ها و همچنین در اینترنت هم پیدا می شن. یعنی کافیه به جای اینکه چهار ساعت فکر کنم و آخرشم هم نتونم حل کنم، نیم ساعت تو سایت ها دنبالش بگردم. این بین خودمون باشه ها...!

دوچرخه! دوست خوب من! همدم من در غربت!
راستش دوستان مشفق از روز اول توصیه کردن که اصلاً دوچرخه ی نو نخرم، چون دزدهای دوچرخه بهش رحم نمی کنن. یه دوچرخه دسته دوم جور کردیم که کارم رو راه بندازه. اما جداً دوستش نداشتم: لاستیک هاش صاف بود، ترمزهاش ضعیف بود، زنگ نداشت، چراغ نداشت، سبد خرید نداشت، شبرنگ هم نداشت. پست چی داشت؟! آهان، از همه بدتر زینش بود که باعث زخم شدنِ ... می شد.

کم کم همه چیزش رو عوض کردم و خلاصه بیشتر از قیمت خودش خرجش کردم. شنبه هم بالاخره براش چراغ خریدم که دیگه هر بار از دیدن مأمور پلیس سکته نکنم. حالا دیگه دوستش دارم. تازه باهاش ژانگولر بازی هم درمیارم!!

حالا همه چیزش تقریباً درست کار می کنه و از همه مهمتر اینکه بدنه ی رنگ و رو رفته ای داره، یعنی خیالم راحته که هیچ آفتابه دزدی بهش نگاه نمی کنه!

اصولاً اینجا داشتن دوچرخه برای دانشجو از داشتن دفتر و کتاب هم واجب تره (همون قدر که داشتن ماشین در تهران برای همه واجبه!). خونه ی همه دور و بَر ِ دانشگاه ِ. از یه طرف دو یا سه تا ایستگاه اتوبوس، ارزش پول دادن و سوار شدن نداره(اونم روزی یک یا دو بار) از طرفی کی حوصله داره هر بار بیست دقیقه پیاده روی کنه.

این جوری شد که من تو این سه ماه اخیر، به اندازه کل دوران طفولیت خودم و شماها، دوچرخه سواری (بازی) کردم.

امان از کامپیوتر

سلام بر همه همدردان!

آقا امان از وقتی که کامپیوتر خراب بشه! امان از روزی که یه چیزیش کار نکنه. امان از روزی که آدم مجبور بشه ویندوز رو از اول نصب کنه. امان از روزی که مجبور بشه بعد از نصب ویندوز، درایور تمام سخت افزار رو هم دوباره یکی یکی نصب کنه. و امان از وقتی که آدم درایور یک قطعه رو نصب کنه، اما باز هم کار نکنه!

من یه چیز رو تو این مدت متوجه شدم. اونم اینکه ویندوزهای اصل و ویندوزهای قفل شکسته فرق خاصی با هم ندارن. یعنی همون مشکلات ویندوزهای خودمون در تهران، اینجا هم هست. یهو گیر می کنه...

این بی شرف از چهارشنبه شب یه عیب کوچیک کرد، تا همین دیشب طول کشید تا درستش کنم. خلاصه پیر شدم. هوا هم گرم! دیروز و پریروز گرم ترین روزهای سال اعلام شد.
دانشگاه هم که قربونش برم! بیشتر شبیه سواحل مایورکا هستش، تا محیط علمی!! من نمی دونم چرا اینجا هیچ کس از شأن و منزلت دانشگاه صحبت نمی کنه. تو ایران اگه بلند می خندیدیم هم یکی بهمون گیر می داد که چرا شأن دانشگاه رو به فنا دادین؟ اونوقت خودشون... لااله الاالله! نذار دهنم باز بشه... بعد برای ما در مورد شأن دانشگاه صحبت می کردن. اصلاً دانشگاه مگه شأن داره؟!
خدا رو شکر در دو سال اخیر، حجاب هم به جمع شئونات دانشگاه اضافه شد و دین کامل شد! حالا اگه استاد درس بده یا نده، پروژکتور کلاس کار بکنه یا نکنه، و هزار جور امکانات لازم در اختیار دانشجوها باشه یا نباشه، هیچ اهمیتی نداره. همین که شئونات رعایت بشه، کافیه.

از کجا به کجا رسیدیم! از کامپیوتر و مایورکا، به دانشگاه های ایران.

آخه بعضی چیزها تو دل آدم می مونه، باید یه جایی خودش رو خالی کنه. فرق من با خیلی از شماها و بقیه هم دوره ای ها اینه که من پروژه رو تحویل دادم(با کمک و همیاری دوستان!)، نمره اش رو گرفتم، تعهد خدمت رو جیرینگی ریختم به حساب دانشگاه و اصل مدرک لیسانس تو دستمه! یعنی خرم از پل گذشته! حالا اگه تو روی رئیس دانشگاه هم بهش فحش بدم، کاری نمی تونه بکنه!

به دوستان فوق لیسانسی هم توصیه می کنم که در اسرع وقت مدرک لیسانسشون رو بخرن. معلوم نیست فردا چی پیش بیاد. شاید یه روزی با عجله لیسانستون احتیاج داشتین، اونوقت:
کارمندان دانشگاه رفتن ناهار و نماز! یعنی کار تعطیل.
رئیس دانشگاه که باید زیرش رو امضا کنه، رفته دنبال کارهای سیاسی.
رئیس دانشکده هم که باید زیرش رو امضا کنه، رفته مکه!
اونوقت می خواین چی کار کنین؟

حداقل فایده گرفتن مدرک اینه که با خیال راحت از دانشگاه انتقاد می کنین. مثل من!

(نصف پست رو یا سانسور کردم، یا حذف کردم که طولانی نشه. ببخشید.)

درس های اخلاقی فوتبال!

سلام بر همه ورزش دوستان.

امروز می خوام بهتون اخلاق ورزشی درس بدم!!

1. همیشه قبل از شروع جام، مشخص کنید که طرفدار چه تیمی هستین. خیلی زشته که آدم بعد از جام بگه من طرفدار اسپانیا بودم، اما یادم رفته بود بگم!

2. دوستانی که طرفداری هلند و پرتغال و ایتالیا و... رو می کردن، یادشون رفته که به خاطر رسیدن به فینال، به تیم آلمان تبریک بگن.
من به عنوان نماینده فدراسیون فوتبال آلمان (در این شهرستان و روستاهای اطراف) کوتاهی دوستانم رو می بخشم. دفعه ی آخرتون باشه!

3. از دوستانی که اطلاعات درستی از فوتبال و اصولاً ورزش ندارن (بعضی ها آخرین ورزشی که کردن، بدمینتون خیابونی در کوچه های سعادت آباد بوده، در روزگار مدرسه!!) خواهش می کنم که شانس خودشون رو برای سوغاتی کمتر از این نکنند!

4. هیچ کدام شما طرفداری اسپانیا رو نکرد (حتی در روز فینال) بنابراین از نظر من روی همه شماها کم شد! هاهاهاها... اما چون خیلی اخلاق ورزشی دارم، رفتارهای تماشاگرنمایانه شما رو به خصوص بعد از فینال ندید می گیرم.

و اما در مورد فینال:

اسپانیا تیم خیلی خوبی بود، پر از ستاره. باخت همیشه باخت ِ، چه با یه گل، چه با سه گل(منظورم فقط هلند نیست ها!).

اما:
دیروز در برلین جشن بود، با حضور تیم و مردم. روی تی شرت همه یه جمله نوشته بود، که یعنی 2010 رو خواهیم برد. حالا تماشا کنید!
از همین حالا هم قرار می ذاریم که اون موقع هر کس موضع خودش رو قبل از جام تعیین کنه، وقتی هم حذف شد، با رعایت اخلاق، باخت رو بپذیره. (من: ایران و آلمان)

خیلی ممنونم و شما رو به خدای بزرگ می سپرم.

روز فینال


امروز، روز سرنوشت ِ. خدا رو شکر، به همین خاطر کتابخونه یه کم خلوت شده و واسه آدم سحرخیزی مثل من که هر روز بعد از ناهار (به جای بعد از صبحانه!) داره دنبال میز خالی برای درس خوندن می گرده، جا پیدا می شه.

آفتاب عالم تاب هم به زیبایی های این روز اضافه کرده. فقط حیف که اسلام دست و پای ما را بسته است!

ایشالا در این روز زیبا، با همون روش بازی بیمزه، اسپانیا رو هم درو می کنیم تا برگ زرینی بر دفتر افتخارات فوتبال (و انقلاب اسلامی) اضافه کنیم.

چیزی که من نمی فهمم، اینه که چرا هیچ کس روی تیم آلمان حساب باز نمی کرد؟ این تیم در دو جام جهانی گذشته، دوم و سوم شده. حالا همه می گن خب قهرمان که نشده، پس هنر نکرده.
خیلی عذر می خوام، اما مثلاً تیم هایی مثل هلند تو این چند سال اخیر چه گلی به سر ما زدن که اینقدر تحویلشون می گیریم؟!

بگذریم از این فوتبال. ایشالا پست بعدی، آخرین پست فوتبالی خواهد بود.

یه Add-on به فایرفاکس اضافه کردم که وارد هر سایتی می شم، اون پایین پنجره نشون می ده که سرور اون سایت در چه کشوری هستش. وقتی هم روش کلیک کنم، یه پنجره جدید باز می شه و با استفاده از گوگل مپس، محل دقیق سرور رو نشون می ده.
یه سرور رو که خودم اینجا می شناختم امتحان کردم، دیدم دقیقاً درست می گه. ایشالا بقیه رو هم درست می گه، ما که خبر نداریم.(جالب بود که سرورهای ویکی پدیا در هلند ِ)

خلاصه این شد که به این فکر افتادم:
سرور بیشتر سایت های ایرانی در آمریکا و برخی در کانادا و... هستن. پیش خودم گفتم اگه تحریم اقتصادی به اینجاها بکشه، چی به سر سایت های ایرانی میاد.

البته این یکی هم شبیه مسأله چهار رقمی شدن سال در کامپیوترهاست. از اونجایی که ایران چندان به این تکنولوژی های غربی و شرقی وابسته نبوده و نیست، و به درجه بالایی از خودکفایی رسیده، هیچ مشکلی پیش نیومد و نمیاد.

اینم فینال!


سلام بر همه فوتبال دوستانی که طرفدار آلمان هستن، یا الآن مجبور شدن طرفدار آلمان بشن!
(فکر کنم الآن لنگ های رنگارنگی از پنجره هاتون آویزون باشه)

بازی تلخی بود. من که یه چشمم خون بود و یک چشمم آب. ترکیه حیف شد.
البته قابل پیش بینی بود. من قبل از بازی وضعیت نیمکت دو تا تیم رو نگاه کردم، دیدم ترکیه 4تا محروم داره، 4تا مصدوم. آلمان نه محروم داشت، نه مصدوم.

دفعه پیش که آپ کردم، بلافاصله بعدش یه کنفرانس 5 دقیقه ای داشتم. البته چیز خفنی نبود. شنونده ها هم فقط دانشجوها بودن، حدود 40نفر. بدک نبود. همه کلی خندیدن و خوش گذشت... فکر کنم آثار وبلاگ نویسی به اسلایدها سرایت کرده بود.

همین دیگه.

آهان! دیروز یه بازدید داشتیم از مرکز کامپیوتری که اینترنت دانشگاه و بقیه مراکز علمی این شهر رو تأمین می کنه. خدااااا بود. از آوردن آمار و ارقام سرورها معذورم، چون جز آه و حسرت چیزی نصیبمون نمی شه!

پرونده ها


چند وقته باز دوباره بحث نساجی رو کشیدین وسط و ول نمی کنین!
بنده از همین جا به مهندس ح. ع. اخطار می کنم که هر چه زودتر اطلاعیه ای جهت تنویر افکار عمومی صادر کنن. در غیر این صورت من فقط یکی از پرونده های مالی ایشون رو برای اطلاع عموم مردم در اختیار رسانه ها خواهم گذاشت، تا ملت عزیز بداند که این سلطان صنعت آی تی در ایران چه کارها که نکرده است!

ضمناً این شروع مبارزه با مفاسد اقتصادی است، بنده پرونده های سنگینی در اختیارم هست که به مرور رو خواهم کرد!
پس همگی مواظب خودتون باشین!

(دیدم بازار لو دادن داغ ِ، گفتم من هم شروع کنم.)

1 تیر رو یادم رفته بود تبریک بگم، نه به این خاطر که طولانی ترین روز سال بود(یعنی میشه خیلی دیر نماز ظهر رو خوند!) بلکه به خاطر تولد حنان خانم! (تو نه! حنان خانم!)

بعدش چرا همه هی تو پست ها قبلی کامنت می ذارن؟ بذارین همین جا که صفر نمونه حداقل! آخه من می بینم هی پست های قبلی سنگین تر میشه، اونوقت آخری خبری نیست...

فایرفاکس۳


سلام.

به سلامتی من هم فایرفاکس3 رو دانلود کردم. چون جوگیر شدم! حالا بدک نیست، قشنگ تر شده.
حالا یه نگاه به این سایت بندازین. تمام کشورها رو بر اساس تعداد دانلود فایرفاکس رنگ کرده. جالبه که آمار ایران از کشورهای چین، هند، روسیه، کانادا، استرالیا و... بالاتره!

بابا ایول!!

ضمناً من رو هم جزو آمار ایران بذارین!

 

امیدوارم هر چه زودتر این جام ملت ها تموم بشه تا ما هم از این سوژه راحت بشیم. ولی آخه گاهی نمیشه هیچی نگفت. اصلاً باورنکردنی ِ این ترکیه! و آلمان! ماشالا بدون مربی چه خوب بازی می کنن!!

حالا این دو تا باید با هم بازی کنن؟! آخه حیف نیست؟

 

هی اس ام اس میاد از تهران که سطح صنعت نساجی ترکیه رو از من می پرسن، و سؤال هایی از این قبیل... من که نمی دونم. دوستان رو ارجاع می دم به مهندس ح. ع. که گویا کنکور رو هم خوب دادن و قراره در جشن کنکورشون، در مورد این شایعات هم پاسخ بدن. خدا خیرشون بده!