سلام و علیک.
مشلات تورم و ملک و مسکن رو ول کن! اینا رو بچسب:
۱. یه جا خوندم که حجم انتقال داده در بسیاری از شبکه ها داره به حداکثر ظرفیت فیبر نوری نزدیک می شه و سؤال این بود که: بعدش چی کار کنیم؟
البته من چند دقیقه ای تحقیق کردم و متوجه شدم که از فیبر نوری می تونیم تا ۴۰گیگابیت در ثانیه استفاده کنیم. البته بستگی به نسل اون فیبر و کیفیتش هم داره. اما خب آخرش که چی؟ بالاخره یه روزی به ته این ظرفیت می رسیم دیگه!
۲. تو یه کتاب دیگه (از آقای تاننباوم، همونی که قبلاً تعریفش رو کردم) نوشته بود که قطعاً در آخرین روز از ماه دسامبر سال ۹۹۹۹، کل تمدن بشری از بین خواهد رفت!!
۳. در سال ۲۰۱۱ همه آدرس های اینترنتی تموم میشه! اگه می خواین سایت راه بندازین زودتر اقدام کنین. هر آدرس یه دونه از ایناس:۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰! خب؟ حالا چند تا آدرس می شه جمعاً؟ یعنی تا سال ۲۰۱۱ در اینترنت ۱۰۰۰میلیارد سایت خواهیم داشت؟ نه دیگه! این آدرس ها استفاده دیگه ای هم برای انتقال اطلاعات داره که همه به طور روزمره داریم ازش استفاده می کنیم، بدون اینکه بدونیم (روتینگ).
از این سه تا مشکل بزرگ بشریت، سومی راه داره. از همین الآن دارن ورژن۶ اینترنت رو جایگزین ورژن۴ می کنن. این کار سرعت روتینگ رو هم در شبکه جهانی زیاد می کنه.
مشکل فیبرنوری هم دو راه داره. راه اول اینه که صبر کنیم تا نسل های بهتری از فیبر ایجاد بشه، یا یه ماده جدید اختراع بشه. راه دوم اینه که بدیم دست دانشمند ۱۶ساله!
مشکل سال ۹۹۹۹ هم به ما چه؟! مردم اون دوره برن خودشون یه فکری بکنن...
ما آخرش نفهمیدیم چرا بعضی از نسخه های ویندوز ایکس پی، کیبورد فارسی دارن، بعضی ها ندارن. شما می دونین؟
سلام به دوستان گلم!
اصولاً این روزها همه جا یا گل ِ، یا سبز ِ. اینه که ما هم دچار شدت لطافت احساسات شدیم!
اما خداییش هم هوای خوب و آفتابی روی اخلاق آدم تأثیر مثبت می ذاره. اونم اخلاق من که به قول مامان مثل هوای بهار می مونه، هی ابر میشه، هی آفتاب میشه...!
اول یه نگاه بکنم ببینم چه سوژه هایی کنار گذاشتم... آهان. خب سوژه خاصی نداریم واسه امشب. باز دوباره سوژه ته کشیده! البته شرح درس های این ترم هم هستش که هنوز شروع نکردم.
روزهای اول ِ ترم، دیدم چند تا نام کاربری و رمز عبور جدید (فارسی رو پاس بدار!) داره به دایره قبلی ها اضافه می شه: ورود به کامپیوترهای دانشکده و کامپیوترهای مرکز کامپیوتر دانشگاه و کامپیوترهای کتابخونه (خدا رو شکر همشون از یه پایگاه داده استفاده می کنن!)، ایمیل جدیدم از دانشگاه، دو تا سیستم های اطلاعاتی کمک درسی (که هیچ کس نمی دونه چرا به جای یکی، دو تا درست کردن؟)، اکانت جدید برای مرکز کامپیوتر دانشکده کامپیوتر به اضافه ایمیل، یه سایتی شبیه اور کات که مخصوص دانشجوهای آلمان ِ، و...
خلاصه دیدم حسابش داره از دستم در می ره. به خصوص که رمزهای عبور رو هم اونا تعیین کرده بودن و در نتیجه قابل حفظ کردن نبود و هنوز فرصت نکرده بودم که عوضشون کنم.
شروع کردم به ابتدایی ترین روش، نوشتن تک تک این اکانت ها روی کاغذ. الآن جلوم گذاشتم. ۷تا نام کاربری و رمز عبور رو به طور روزانه احتیاج دارم. ۷تا رو هفته ای یه بار. ۳-۴تا دیگه هم هست که ماهی یه بار هم سر نمی زنم. جالبه که هنوز هم همه رو حفظ نشدم. هی کاغذ رو درمیارم... من ته ِ سِکیوریتی هستم!
با سلام.
عکس بالای صفحه سمت راست رو عوض کردم. اون عکس سوسولی با اون کراوات اجنبی نما رو برداشتم و یه عکس رومانتیک گذاشتم. و چون تو عکس چتر دستم ِ، بیشتر هم آدم رو یاد باد و بارون و عنوان وبلاگ میندازه... تا اجنبی ها!
این روزها دارم تو فضا سیر می کنم. چرا؟
۵ جلسه استاد انفورماتیک۲ِ درس میداد و من نمی فهمیدم. تمرین اول رو ناقص ِ ناقص تحویل دادم و تمرین دوم هم رو دستم مونده بود و نمی دونستم چی کارش کنم. به خودم گفتم یکشنبه میرم می شینم تو کتابخونه، اینقدر تو سر خودم می زنم تا بتونم تمرین ها رو حل کنم! اتفاقاً همین هم شد. کتاب مرجع رو گذاشتم جلوم و تا شب خوردمش. البته روخونی نبود ها! یه پاراگراف رو می خوندم و یه ساعت فکر می کردم که طرف داره چی می گه. کتاب سازمان کامپیوتر از آقای تانِنباوم. اصل کتاب انگلیسی هست. می گن یارو خفن ِ و کتابش پرفروش ِ و فلان و فلان.
حالا چی ازش یاد گرفتم؟
تازه یاد گرفتم که یک چیپ چه جوری کار می کنه. البته تو خیابون از هر بچه ای بپرسی، می گه با صفر و یک!!
بله خب. اما چی می شه که با صفر و یک کار می کنه. باز نگو صفر و یک! درست ِ که با صفرویک کار می کنه، اما چه جوری؟ چه جوری می شه برنامه ریزی کرد؟ اصلاً اگه اون بچه تو خیابون هم بلد بود که می رفت کارخونه میزد با اینتل رقابت می کرد.
خلاصه همین لذت از یاد گرفتن بود که گفتم تو فضا هستم.
خلاصه یاد گرفتیم. یاد گرفتیم اون چیزی رو که امیرحسین در زمان مدرسه بلد بود و ما بلد نبودیم. و برای همین بود که بهش می گفتیم مهندس. والا من که هنوز هم سؤالام رو از اون می پرسم. چون می دونم قبل از من به ذهنش رسیده و به احتمال زیاد جوابش رو پیدا کرده.
فکر کنم وقتی دکتری بگیرم، چیزهایی رو بلد باشم که الآن اون بلده!
سلام. می بینم که هفته شما شروع شده و مال ما تموم.
دیدم بچه ها برای همایش امسال(یا پارسال؟!)، سایت درست کردن. خیلی خوشحال شدم. حداقل یه خرده کلاس کار رو بالا بردن. من که شخصاً گند زدم با اون کار کردنم!
حالا همایش به کنار، کلاً تو شورای صنفی اونقدر عقب کشیدم، اونقدر عقب کشیدم که فکر کنم هیچ کاری رو تو زندگی ام تا این حد ضعیف انجام ندادم. نمی دونم نظر بقیه تو دانشکده چیه، اما من که راضی نبودم. فقط شانس آوردم که بقیه اعضا خوب بودن و کلاً شورای خوبی شد.
تو این دو هفته اخیر که اومدم این دانشگاه، یه سؤال اساسی برام پیش اومده:
من چرا در کنکور ارشد شرکت کردم؟!
خواستم لینک صفحه انگلیسی دانشگاه رو بذارم اینجا، دیدم حتی در صفحات انگلیسی هم نصفش رو آلمانی نوشته. اینها هیچ وقت انگلیسی یاد نمی گیرن...