بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

امیرکبیر


سلام خدمت دوستان.

جاتون خالی، اینجا هر روز آفتاب داغ داریم. الآن که داشتم از خونه میومدم دانشگاه، داشتم فکر می کردم از آفتاب تهران راحت شدم، گیر یه آفتاب دیگه افتادم. ایجا چون رطوبت هم داره، دما که از 20-25 میره بالاتر، آدم رو خفه می کنه.

قرار بود که دفاعیاتی از پلی تکنیک داشته باشم.

اصولاً پیشرفته ترین بخش های دانشگاه پلی تکنیک، از نظر من اینها بود:
1. کارت ناهار، که همون بارکد پشت کارت دانشجویی بود،
2. پرتال آموزشی،
3. سیستم اطلاعاتی کتابخونه.

هر کدوم اینها یک سیستم اطلاعاتی بود که قراره ما هم اوستای همین چیزها بشیم!

کارت ناهار اینجا هم کمابیش همون طوره. اونجا باید توی حساب کارت، پول میریختیم، بعدش از طریق یه دستگاه، غذا رو می خریدیم. بزرگترین اشکالش این بود که حتماً باید از دو هفته قبل غذا می خریدیم، مگرنه گرسنه می موندیم. ضمناً فقط در ساعات خاصی می شد رفت پیش اون آقا بداخلاقه، که حساب رو شارژ کنیم.

اینجا هم اصولش همونه، فقط یه کم دوستانه تره. مثلاً به جای اون کارمند بداخلاق دانشگاه (کارمند خوش اخلاق هم داشتیم؟!) یه سری دستگاه شبیه عابربانک گذاشتن که خودمون پول نقد یا کارت بانکی بهش می دیم و حساب رو شارژ می کنیم. لازم هم نیست که از دو هفته قبل غذا بخریم، همون موقع که غذا رو گرفتیم، پولش از حساب کم میشه. البته این سؤال برای من حل نشده باقی مونده که اینا از کجا می دونن چند تا دانشجو از کدوم غذا و از کدوم غذاخوری خرید خواهند کرد؟

پرتال آموزشی امیرکبیر به نظر من که خدا بود! جدی می گم ها!
ول ترم واحدها توش وارد میشد، ما انتخاب می کردیم، آخر ترم هم نمره ها وارد می شد و همونجا بایگانی می شد. حالا درسته که یه بار در لحظه شروع انتخاب واحد خراب شد، اما کلاً بقیه وظایفش رو خوب انجام می داد. اون یه بار هم که خراب شد، قابل پیش بینی بود. اما شما هم این رو در نظر بگیرین که اصولاً اون روش انتخاب واحد اشتباه بود. چون دانشگاه، واحدهای کمی ارائه می کرد و در نتیجه دانشجو هم انتخابی نداشت، بنابراین همه در یه لحظه می خواستن یه درس رو انتخاب کنن. اسمش انتخاب واحد نبود، روز جنگ بر سر واحد بود!

سیستم انتخاب درس ها در اینجا هم همون طوره، اما چون همه در یه لحظه وارد نمیشن، مشکلی پیش نمیاد.

و اما کتابخونه که خیلی مورد علاقه من بود. نمی دونم شما هم در سال آخرتون در پلی تکنیک از سیستم کتابخونه استفاده کردین یا نه. کتاب رو می بردیم پیش یارو، دستگاه بارکد کتاب و بارکد کارت کتابخونه رو می خوند و بعداً هم از طریق اینترنت می شد کتاب رو تمدید کرد. یعنی همه اطلاعات شخص در حسابش وارد میشد و می تونست از خونه ببینه. به نظر من که کافی بود. البته یه ابزار خیلی مهم دیگه، امکان جستجو کردن کتاب درسیستم های اطلاعاتی کتابخونه هستش که من دقیقاً از کیفیت مال امیرکبیر خبر ندارم. ایشالا که اونم خوب کار می کنه.

اینجا هم سیستم کتابخونه کمابیش شبیه همونه، با این تفاوت که به جای اون آقاهه که کتاب رو می گرفت زیر دستگاه تا کدش خونده بشه، یه دستگاه گذاشتن. ساعات کار کتابخونه و کیفیت و کمیت کتاب هم که موضوع بحث من نیست.

همون طور که می بینید، دانشگاه های ایرانی و خارجی تفاوتی ندارن، غیر از اینکه به جای آقاها و خانم های بسیار مهربون که هر وقت کارشون داشتیم، رفته بودن ناهار و نماز، یا مرخصی زایمان(!)، یه مشت دستگاه خودکار جایگزین کردن.

همین.

نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا 1387/02/21 ساعت 06:31

آخ گفتی!!تا جایی که یادمه همیشه این آقایون و خانوم ها ازمون طلبکار بودن!!

اگه ترمی 100هزار تومن شهریه می دادیم، اونوقت زبونمون هم دراز بود، کسی هم نمی زد تو سرمون. بدبختی اینه که همش می گفتن شما دارین مجانی درس می خونین.

محمدحسین 1387/02/21 ساعت 20:10

در مورد اون عکس قبلیت نبینم دیگه بد بگیا، می‌دونی که کی گرفتتش که؟ ;)

آخ. راست گفتی. حواسم نبود. البته مشکل از عکاس نبود، مشکل از همون لباس های غربی بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد