بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

احمد گرفتار است

سلام.

ببخشید که باز دیر شد، همچین گرفتار درس و دانشگاه شدم که خودم هم نمی فهمم دارم چی کار می کنم. اما خدا رو شکر!

یه رسم بامزه ای هستش اینجا، اونم اینکه وقتی درس دادن استاد تموم میشه، طرف رو تشویق می کنن. البته کف نمی زنن، رسمه که می زنن روی میز! معنی اش همون تشکر ِ.

تا دقایقی دیگر شاهد این هستیم که یارو میاد منو از سایت بندازه بیرون و در ِ سایت رو ببنده. آخه سایت دانشکده رو فقط تا ساعت نه و نیم شب میشه استفاده کرد. بعد از اون میشه از کتابخونه ی مرکزی تا ساعت یک بامداد استفاده کرد. کلاً کتابخونه مرکزی برای همه بهترین جا برای درس خوندنه، فقط شش ساعت در روز تعطیله!

امروز همش علاف اعتبار برای پرینت کردن بودم. طرف می گه سیستم یکپارچه در دوره آزمایشی ِ و باید صبر کنیم. آقا من اگه نخوام از یه حساب از تمام پرینترهای دانشگاه استفاده کنم باید کی رو ببینم؟! بذار این جزوه ها رو پرینت کنم برم دیگه! واسه ما کلاس میذارن...

من برم تا نیومده یارو. فعلاً خداحافظ.

آه راستی! امروز هوای بهاری قشنگی بود، بعد از ماه ها... جاتون خالی. شما هم که تهران زیاد آفتاب دارین، جای منو خالی کنین.
نظرات 2 + ارسال نظر
milad 1387/02/02 ساعت 20:43

ablaah!!! ma hamegi delemoon vaghean baraat tang shode!!!chetori to?!

منم همین طور. حالا چرا ابله؟

اینجا که خارجه، فونت ایرانی وجود داره...

mohammad hasan 1387/02/03 ساعت 07:25

salam haj ahmad
shadidan ba milad movafegham.
rasti jome raftim kolakchal.hesabi jato khali kardim

قربونت.
میام، با هم میریم، حتی اگه تابستون باشه و گرم باشه و... من این حرف ها حالیم نیست ها!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد