بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

اردوی فارغ التحصیلی

 

داریم به امتحانات نزدیک می شیم و باید از حجم وبلاگ بازی بکاهیم. می دونم... خسارت بزرگیه...

 

این روزها سالگرد اردوی فارغ التحصیلی مون هستش. یادش بخیر. خواستم جاهایی رو که دیدیم، اسم ببرم، دیدم نصفشو یادم نمیاد،‌ گفتم اصلاً ولش کن، آبروریزیه. همون تبریز کافیه.(بازم رسیدیم به نژاد ترک!)

 

به همین مناسبت، دیشب با عجله یکی از سی دی های عکس ها رو (از دوربین شاهین) نگاه کردم.

یه عکس دونفری با یکی از افراد پرونده دار و خودم پیدا کردم. این عکس نشون می ده که اون شخص در گذشته هم مشغول کارهای خلاف بوده!

یه عکس خیلی خاطره انگیز هم پیدا کردم که شرح نمی دم. می گن یه عکس هزار کلمه حرف می زنه!

 

چند تا عکس دیگه هم دارم که فرصت کنم می ذارم.(هزار تا عکس دیگه دارم!)

 

ترم داره تموم می شه، این استاد انفورماتیک هنوز هم ما رو ول نمی کنه. تازه یه فصل جدید رو شروع کرده. داشتم جزوه فصل قبلی رو می خوندم... نه، بذار از اینجا بگم: کلاً هر درسی که می ده، مشکل اینجاست که ما مطمئنیم که بعداً به دردمون نمی خوره. کاربردی ترینش فصل برنامه نویسی به زبان اسمبل بود!!

فصل قبل مربوط به ساختن کامپایلر بود.

اول جزوه هم نوشته بود: تعداد اندکی از برنامه نویس ها در طول زندگی خود به این کار می پردازند. پس چرا ما باید این موضوع رو بیاموزیم؟

دلیل اول. انسان همیشه کنجکاو بوده که یک کامپایلر چگونه ساخته می شود.

 

آخه این چه دلیلی ِ؟! اگه اینجوره که می شه گفت ما باید همه علوم بشری رو یاد بگیریم...

 

نظرات 8 + ارسال نظر
بهار 1387/04/20 ساعت 10:18

نه خب اینو که راست می گه! من یادمه از سه سالگی همه ش از مامانم می پرسیدم: راستی مامان یه کامپایلر چطوری ساخته می شه؟

آره دیگه. انسان همیشه کنجکاو بوده...

مریم شعبانی 1387/04/20 ساعت 13:58

بازم به شما که سالگرد اردومون یادت مونده

به به!
برین کنار، صاحب اردو اومد! معلومه که ما یادمون نمی ره!

با این موافقم که وقتی میای شیرینی کنکور و اینا ... اما اگه کسی قبول شه با این کنکوری که گرفتن !!


کامپایلر ؟ اصلا؛ چی هست :ی

من که تو این پست حرف کنکور نزدم. منظورم شما چند تا پست قبلی بود؟

امیرو 1387/04/20 ساعت 21:07

ببم جان ٬ کام پایلر مام پایلر رو ولش کن ! ( با لهجه لطفا !! )

کی میای ٬ بلکه بریم اردوی شاغل به تحصیلی !؟

هیچی نگو که اومدنم داره هوا می شه...

امیرو 1387/04/21 ساعت 08:36

چطور ؟!

من منتظرتم !

منم منتظرم.

محمد حسن 1387/04/21 ساعت 21:26

سلام

بازم به ما بهتون زدی؟؟!!!

اگر دوستان دقت کنن می بینن که من برای شما فندک روشن کردم که اون سیگاری که تو مشتت قایم کردی رو روشن کنی D:

سلام. بهتون کجا بود؟ من چی کار کنم که هر پرونده ای رو باز می کنم، شما توش حضور داری! خب کمتر خلاف کن!

ضمناً من چیزی رو باور می کنم که با چشم می بینم.

چه خوب که تو وبلاگت بهش اشاره کردی! خاطره‌ی خیلی خوب بود! یادش بخیر! اما نکته‌ای که صاحب اردو هم فراموش کرد بهش اشاره کنه اینه که ما خانوما تو او اتوبوسه پشت سر شماییم!!!!

احسنت! خانم ها همیشه باید پشت سر آقایون(مردها) باشن!
بعد از یه سال دیگه دارین یاد می گیرین ها... از درسهای اخلاقی اردو...

غزال 1387/04/26 ساعت 16:22

نکته رو نگرفتی حاج احمد! نکته اینه که خانوما سواره ان و آقایون پیاده!!

هر چی می خوام صریحاً نگم، نمی ذارن... لااله الا الله
نکته اینه:
آقایون حتی اگه پیاده هم باشن، خانم ها سواره دنبالشون می کنن!! هاهاهاها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد