بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

خداحافظ

امروز سلمان هم رفت. دوست داشتم خودم بدرقه اش می کردم، خب نشد دیگه.

این آخرین عکسیه که با سلمان دارم.

تصمیم گرفتم از این به بعد، لینک عکس ها رو بذارم، به جای اینکه خود عکس رو بذارم. چون قبلاً و همچنین در وبلاگ قدیمی، برای اینکه مراعات حال دوستانی رو بکنم که از dial-up استفاده می کردن، هم تعداد عکس کمتری می ذاشتم، هم عکس ها رو کوچیک می کردم و کیفیتش خراب می شد. حالا اینجوری صفحه اصلی هم حجمش کمتره و...

دفعه پیش که یه عکس از پنجره اتاقم گذاشتم، مورد استقبال دوستان قرار گرفت، واسه همین جوگیر شدم که دیشب یه عکس دیگه بگیرم، اما هر چی تلاش کردم، بهتر از این نشد. تلاش مزبوحانه ای بود. اما ارزش کلیک کردن نداره، بعدا دوباره سعی می کنم...

امروز چند ساعت با دیکشنری جدیدم و کتاب گرامر کشتی گرفتم. تازه یه ذره حساب کار اومد دستم. حداقل تونستم مشق هایی رو که جمعه دادن و من هم اصلا ازش سر در نمیاوردم، انجام بدم. فردا هم باید برم کلاس. خوشبختانه بعدش تا آخر هفته خونه ام.

نظرات 5 + ارسال نظر
امیرو 1386/07/01 ساعت 18:58

سلام ، اول !

بله رفت ! رفت تا یه چند سالی ... من به نیابت از شما بدرقش کردم ، امروز از وقتی از فرودگاه اومدم خاطرات پیش دانشگاهی داره برام مرور میشه پشت سر هم . ما تو یه گروه بودیم ، عید ... تو ، و چقدر برات نگران بود !

از کی تا حالا سلمان شبیه تو شده اونوقت !؟ این عکسه رو یه نیگا بنداز !

منظورت دقیقا ما هستش دیگه ؟ ما که ای دی اس ال نداریم !؟

مقشاتو خوب انجام بده ، البته می دونم که بهتر از اونیکه انجام میدی وجود نداره ! میشناسمت !

موفق باشی

فک نکنم شبیه هم باشیم، چون تو اون عکس من به شدت جواد شدم، کچل هم که هستم. بعد هر کی می بینه، سریع می فهمه که کی آدم حسابیه!
آره، حالا بده هواتونو دارم؟! حالا بالاخره می شه عکسا رو دید یا نه؟ نظرت چیه؟

حمید 1386/07/01 ساعت 23:12

احمد جان، لینک عکس با دوستت را اشتباه گذاشتی، یه چک بکن ! آنوقت بهتر منظور آقای امیرو را از عبارت " از کی تا حالا سلمان شبیه تو شده اونوقت !؟ " را متوجه خواهی شد !
به نوشتن ادامه بده ...

اوه اوه، خوب شد گفتی. دستت درد نکنه. عجب سوتی ای...

پسرم چشاتو باز کن گذاشتم خیلی وقته!

ای وای! هی سوتی میدم. حواس ندارم که!

فکر کنم اگه عکس‌ها رو resize کنی، مثلاً به عرض ِ ۱۰۲۴، به‌تر باشه.

گفتم اینجوری به اصل عکس دست نزنم، هر کی عکسو می خواد کپی کنه.

چاقو 1386/07/02 ساعت 18:13

آره، منم از عوض تو رفتم بدرقه سلمان، اما فکر کنم الان سلمان به تو نزدیک نره تا به ما!!
راستی چقدر جفتتون تو این عکسه جیگر شدین، عین شهدا!!

اختلاف ساعت من و شما یک ساعت و نیمه، با سلمان انگار هفت ساعته!
حاجی! سیدتو کشتن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد