سلام،
امروز سیزدهمین روز از افتتاح این بلاگه. از الآن گفته باشم، مواظب خودتون باشین...
خانم اِشتاپِل، مدیر مؤسسه گوته در هامبورگ، وسط بحث و مذاکره، ازم پرسید چند سالته؟ گفتم بیست وسه. گفت دختر من هم به یه مرد مهربون نیاز داره!
خدا رو شکر این آلمانی ها وقتی یه حرفی می زنن، تعارف ندارن. راستشو می گن.
این شبکه جام جم عزیز، یک فیلم های جذاااااابی می ذاره! احتمالاً از ترس مردم، در داخل هم این فیلم ها پخش نمی شه.
این شعر پست قبلی رو چند نفرتون واقعاً خوندین؟ باور کنید معنی اش خیلی ساده بود. اگه همین جوری یه نگاهی انداختین و دیدین بلنده و اینا، قشنگ دو بار با دقت بخونیدش، حتماً ازش لذت می برین. دیگه خِنگ تر از من که نیستین!
این روزنامه های آلمانی خیلی باحالن. می بینی ۵۰ صفحه روزنامه س، به ضخامت یه کتاب، اونوقت نصفش تبلیغه.
فعلاً همین دیگه.
نترس اتفاقی نمی افته !!
مبارکه !! آدم خارج بره ، فوق بخواد بخونه ، یه مرد مهربون برا یه دختر هم بشه ، دیگه چی می خوای از زندگی ؟؟
منم فیل می خوام !
خدایی برم بخونم سر فرصت ببینم چی میگه این شعر !
از تبلیغات هم استفاده کن ! دنبال کار و خونه بگرد ، لازم میشه به زودی
حالا هر وقت فوق خوندیم، زنم گرفتیم، بعد بگو. حالا اینقدر چشم بزنین تا من دست از پا درازتر برگردم.
فیل چیه بچه جون؟