بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

با سلام،

 

دیشب یه خوابی دیدم. خیلی کیف کردم. بگم حنان؟ کلی خاطره زنده شد برام...

خواب دیدم دارم با حنان از دانشگاه برمی گردیم خونه. مثل همیشه. اما نمی دونم چرا ماشین نداشتیم. احتمالاً روز فرد بوده. درسته؟

 

پریشب متن پروژه پایانی رو برای استاد پروژه ایمیل کردم. با اینکه این دو روز تعطیل نبوده، ولی فعلاً که انگار نه انگار، هیچ جوابی نداده. اولش که فرستادم احساس سرخلوتی می کردم، حالا دارم نگران می شم که چرا جواب نداده.

 

از فردا صبح کلاس زبانم رسماً شروع می شه. اینو خودم از ساختمونش انداختم. تعجب کردین؟ همه ساختمون که کلاس زبان نیست عزیز من، فقط یه قسمتی از طبقه پنجم و ششم مال اوناس. کلاً همه ساختمون های قدیمی اینجا،‌ نمای به این خوبی ندارن. خیلی ها چون پول کافی ندارن، فقط داخل ساختمون رو تعمیر می کنن.

 

راستی امروز تیم ملی فوتبال زنان آلمان، قهرمان جهان شد. دوره قبلی هم خودشون قهرمان شدن. اینم گفتم که بگم آلمانی ها خیلی خفنن!

قراره تیم ملی فوتبال زنان ایران بیاد هامبورگ. می خواد چند تا بازی دوستانه انجام بده. اگه تونستم برم ببینمشون، سعی می کنم حتماً یه عکس براتون بفرسم. اینا وقتی با حجاب بازی کنن، تو ایران مردها حق تماشای بازی رو ندارن، اما تو خارجه شرعاً بلااشکال است!

 

ببینم، چرا همه تون شبا اینقدر زود می خوابین؟! چرا هیشکی نیس با من چت کنه؟!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد