بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

Zentralbibliothek

سلام، خوبین؟

حال کردین؟ احوال پرسی هم کردم. اخلاقم خوب شده ها!

 

اون پیشنهاد پاسخ به کامنت ها در پست بعدی، منتفیه. تا اطلاع ثانوی، جواباتون رو همون جا که نوشتین، بخونین. مرسی.

 

این روزها سرم شلوغه. ۳۷روز مونده به اون امتحان زبان، که برام حیاتیه. دُعام کنین.

 

آقا قیمت کاغذ چقدر گرونه اینجا! از اون پاساژ گلستانِ سر ِگردنه ای هم بدتره. امروز یه بسته ی۱۰۰تایی، کاغذِ خط کشی شده با اندازه A4 خریدم، چند؟ دو یورو. ای بَر فلان و فلانشون لعنت!

 

یه آمار جالب پیدا کردم: ۱۸درصد از ساکنان ایالت هامبورگ، خارجی هستن، یعنی حتی پاس ِ آلمانی هم ندارن.(یعنی اینکه تازه پناهندگان افغان و عراقی و... جزو این ۱۸درصد نیستن.)

خیلی زیاده ها!

فکر کن! ما تو ایران ِ ۷۰میلیونی، با دو میلیون افغانی(میشه چند درصد؟) نتونستیم کنار بیایم. اونوقت اینجا به طور متوسط از هر ۵ نفر، یکی خارجیه.

 

راستی، کتابخونه شهر رو تعریف نکردم؟

کتابخونه نگو، شهر بگو! در مورد search کردن کتاب دیگه توضیح نمی دم.(قبلاً دیدیم دیگه، حتی تو اون پلی تکنیک!) چیزی که خوشم اومد، سیستم امانت گرفتن کتاب بود. به همین سادگی:

یه صفحه ی لَمسی (ترجمه رو حال کردین؟!) بود، با یه دستگاه ِ کارتخوان. کارتم رو کشیدم، روی مانیتور نوشت که کتابها رو یکی یکی بذار رو میز. اولی رو گذاشتم، همون لحظه اطلاعات کتاب اومد روی مانیتور.(عین این فروشگاه ها) بعد کتاب دوم رو گذاشتم. بعد دکمه پایان رو روی مانیتور زدم. فِرت فِرت یه بُن پرینت کرد، داد بیرون که اسم کتابها و تاریخ بازگردوندن رو برام نوشته بود. همین.

(الآن هادی داره به من لبخند شیطانی می زنه، می گه این اروپایی ها هم بالاخره تونستن از این IT، یه بهره ای ببرن!)

اینجا هم تو سایتش همین رو توضیح داده، اما عکس دستگاه رو ننداخته. اینجا هم نوشته که سالی ۴.۳میلیون مراجعه کننده داره، سالانه ۱۱میلیون قلم رسانه، امانت می ده و بقیه اطلاعات...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد