بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

سلام،

Surpriiiiiiiiiiiiiiiiise

 

می بینم که از شدت سورپریز شدن در پوست خودتون نمی گنجین!

هان؟ چی؟ سورپریز نشدین؟ چی؟ اصلا نفهمیدین چرا باید سورپریز بشین؟!

خب همینه دیگه، وقتی هفته ای یه بار سر می زنی، صفحه رو یه بار بالاپایین می کنی که عکساشو ببینی، بعدشم نخونده میذاری میری، معلومه که متوجه اتفاق امروز نمی شی. از همه بدتر اینکه هی پیغام می دی که بلاگتو هر روز می خونم، اما وقت نمی کنم کامنت بدم و اینا... (منظورم به تو نبود، به اون بود!)

عزیزم من همیشه آخر شب آپ می کردم، اختلاف ساعت هم که داریم، عملاً شماها فرداش حرفای اون روز رو می خوندین. حالا امروز بعد از ظهر آپ کردم.

همین. داستان سورپریز تموم شد.

 

راستی برای اونایی که مشتری هر روز هستن: ممکنه به خاطر همین توضیحاتی که دادم، هنوز پست دیشب رو نخونده باشین، پس پست پایینی رو بخونین. این پست ۱۶مهر تاریخیه! سرود ملی افغانستان رو با صدای بلند بخونین و دست هم بزنین تا خاطرات اردو به صورت live تو خونه هاتون پخش بشه!

 

حالا بدبختی اینه که یه روز هم که دارم به موقع آپ می کنم، مطلبی رو تو ذهنم آماده نکردم. چیه خب؟ چرا اینجوری نگاه می کنی؟ تو هم اگه می خواستی اون گاهنامه ت رو هر روز آپ کنی، وضعت بهتر از من نبود...

 

تو خونه مشکل کامپیوتر کماکان پابرجاست. اما یه راهی پیدا کردم، باقلوا! این کلاس زبان که هر روز می رم، یه مرکز کامپیوتر خوب داره، connected! الآن هم از همین جا دارم آپ می کنم. داشتم فکر می کردم تو این یه هفته، بیشتر از مجموع چهار سال تو اون پلی تکنیک از کامپیوترها و اینترنت اینجا استفاده کردم.

بمیرم براتون بچه ها! هنوز هم همون وضعه اونجا؟ اینترنت نداره، اونوقت موس ها رو عوض می کنن؟!

دارم بلای خانمان سوز کمونیسم رو با گوشت و خونم احساس می کنم...

(از کجا به کجا رسیدیم!!)

 

هفته پیش، یه روز رانندگان قطارهای شهری اعتصاب کرده بودن. از ساعت ۸ تا ۱۱ صبح. از قبل هم اعلام کرده بودن. به جای هر خط مترو، یه سری اتوبوس با همون اسم گذاشته بودن که تو همون ایستگاه ها وامیستادن(به این میگن فارسی ِ افغانی). با وجود این از صبح تا ظهر ترافیک شدیدتر شده بود.

(این اعتصاب هم از مظاهر کمونیسم بود، نه؟)

خدا رو شکر وقت من داره تموم میشه، مگرنه این مخلوط افغانستان و کمونیسم رو تا شب ادامه میدادم...

 

نظرات 4 + ارسال نظر
حنان 1386/07/17 ساعت 19:40

اگر مایلید وبلاگ شما مورد بررسی...

گفتم شاید با دو بار متوجه نشده باشی :دی

وبلاگ خوبی داری! به من هم سر بزن =))

مسخره! مسخره!

البته اعتصاب بیش‌تر از مظاهر ِ کاپیتالیسمه تا کمونیسم... کدوم کشور ِ کمونیستی رو می‌شناسی که توش کارگر جز کار کردن حق ِ دیگه‌ای داشته باشه؟!

راست می گی. نمی دونم چرا تو ذهنم اینجوری جا افتاده که حرکت های کارگری منو یاد کمونیسم میندازه.

ممنون از این سرود بسیار زیبا! البته بهتر بود فبل از پابلیش کردن با صاحب نظران یه مشورتی می کردی که کامل بنویسی این سرود با مسما رو!

کاملشو بفرستین، بلد نبودم.
خواهش می کنم، قابلی نداشت. تقدیم می شود...

حمید 1386/07/18 ساعت 22:17

پر واضح است که ایمان درست میگه، اعتصاب از مظاهر کاپیتالیسم است و هیچ ستخیتی با کمونیسم نداره !

راست می گی.
حالا ایران جزو کدومه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد