بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

عید غدیر مبارک!

با سلام. عیدتون مبارک. می بینم که یه تعطیلی چسبیده به جمعه و همتون جیم کردین رفتین شمال. بقیه هم تو خونه حوصله شون سررفته، هی می گن این چه تعطیلی بیخودی ِ، الکی نشستیم خونه، تلویزیون هم هیچی نداره...

خب برین سینما! فیلم توفیق اجباری هنوز روی پرده هست؟ جواد بازیه، نه؟!

 

تقریباً 130نفر پست قبلی رو خوندن، اما فقط یه نفر نظر گذاشته. بمیرم برای مظلومیت خواننده هام. هرچی می خوام بهشون میگم، اونا هم هیچ حرفی ندارن...

 

چند شب پیش با یکی از دوستان چت می کردم، بهش گفتم سوژه کم دارم، تو پیشنهاد بده... برگشته می گه از من بنویس!

 

حواسمو پرت نکن، الآن دارم با واشنگتن چت می کنم...!

 

امروز ظهر گفتم یه یادی از دوستان تهران بکنم، تلفن رو برداشتم و شروع کردم. گزینه اول که طبق معمول حنان بود (این حنان نه، اون حنان!). حنان! تقصیر خودت بود، می خواستی گوشی رو برداری... بعدش شماره محمدحسن رو گرفتم. طبق معمول سه تا زنگ نخورده گوشی رو برداشت. خیلی از این اخلاقش خوشم میاد. همیشه در دسترسه.

هنوزم اعتماد به نفسش خوبه، همچین جدی گفت چرا آلمانی ها بهت پذیرش ندن؟! دیدم خب راست می گه، مگه من چِمِه؟

اینو بعداً اضافه کردم: یه عکس از خودم و محمدحسن پیدا کردم. تقریباً تنها عکس دو نفره ای بود که داشتم. با اجازه از محمد جان. ضمناً نامبردگان هرگونه ارتباط با خودروی زردرنگ موجود در عکس را تکذیب می کنند! 

 

امروز ۵تا نامه آلمانی نوشتم. خداییش اوایل کار، خیلی سخته، با این زبون خوشگلشون!

دو تاش به دانشگاه ها بود. هم مفصل بود، هم می خواستم بی نقص باشه. یکیش نیم ساعته جواب داد! کلی شرمنده کرد ما رو... یاد استاد پروژه خودم افتادم.

 

راستی از سری عکس های ویژه سال نو، این رو انتخاب کردم. این دفعه یه عکسی گذاشتم که خودم هم توش باشم. خوبه؟

حالا دیگه به من ربطی نداره که توی ویترین چیه، بالاخره یه ربطی به کریسمس داره لابد...

 

نظرات 2 + ارسال نظر
حنان 1386/10/08 ساعت 16:49


سلام

واقعا گزینه اول من بودم! چه خوش بحالمه!

بابا تقصیر من چیه! تو که زنگ زدی ما طبق معمول مسافر داشتیم! خونه ما رو که میدونی مسافر خونس! بعد به علت کسرت مهمونا زنونه مردونه شده بود! بعد دوباره به علت کوتاه بودن دیوار ما اتاق ما زنونه بود!!! بعد موبایلم اونجا بود!‌ بعد اون موقع موقع خواب بعد از ظهر بود...

خلاصه که...

خوب عکس دو نفری از خودتون نداشتی عکس تک نفری می ذاشتی :دی
به عکسات گیر نمیدم نگی به جای من به ویترین نگاه کرده!

آره، برو حال کن!

حالا تا صبح می خواد بهونه بیاره...

دو نفری یکی دیگه هم پیدا کردم که خیلی قشنگ تره. گذاشتم برای دفعه بعدی که بهش تلفن زدم!

حمید 1386/10/08 ساعت 17:33

چند میلیون یورو برای خرید این لباس ها دادی ؟ ببینم گیرنده ی عکس کیه ؟ با کی رفته بودی بیرون ؟ ( حرف های من همیشه یه ارتباطی به پول داره !‌)

بالاخره خوب افتادم تو عکس یا نه؟ ما نفهمیدیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد