بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بازگشت گودزیلا!

سلام به همه دوستان و خوانندگان و بینندگان،

 

همون طور که از عنوان نوشته پیداست، بنده بعد از ۴هفته، بالاخره تونستم بر تنبلی مفرط غلبه کنم و به جمع شما برمی گردم. (ولی خداییش چهار هفته راحت بودینا!)

 

البته من هم به اندازه کافی بهانه برای تعطیلی داشتم، مثلاً برف و سرما در سراسر کشور، فرارسیدن ایام محرم، شروع دهه فجر و انفجار نور (این با انرژی هسته ای فرق می کنه ها!) و بالاخره عید باستانی نوروز. آخ، انتخابات مجلس رو یادم رفت بگم...

 

من رفتم که با سوژه های بهتر برگردم، اما به نظرم اونقدر سوژه زیاد بود که احتیاجی به جستجو نداره. همین که صبح ایمیل ام رو چک می کنم، چهار تا سایت بی مزه رو می خونم، اخبار تلویزیون رو نگاه می کنم، از خونه برم بیرون... تا شب که روزنامه رو ورق می زنم، خودش هزار تا مطلب جالب جور می شه که ارزش نوشتن داره.

 

یه نمونه: شبکه خبر خودمون رو نگاه می کردم، کارشناس هواشناسی اومد و... داشت (موج سوم ِ) برف و سرما رو برای همین آخر هفته پیش بینی می کرد. یعنی همین پریروز و دیروز و امروز. در پایان گزارش هم مجری اخبار داخلی و مجری اخبار خارجی به همراه کارشناس هواشناسی، قویاً وجود موج سرما رو تکذیب کردن!

 

من گفتم سوژه زیاده، حالا هیچی یادم نمیاد...

 

جدیداً هر کی با من صحبت می کنه، از پذیرش گرفتن می پرسه.(به غیر از داش علی که یه ماه عقب بود و در مورد اَپلای کردن پرسید!) عرضم به حضورتون که بله، اون موقع که اینجا رو تعطیل کردم، مشغول پر کردن فرم های تقاضا و نوشتن نامه های انگیزش(!) و پست کردن اونها بودم. حدوداً تا دو هفته دیگه باید جواب همشون بیاد.

 

فعلاً مشغول انتظار کشیدن هستم.صبح که بیدار می شم، اول ایمیل رو چک می کنم و تا شب هم ده بار این کار رو تکرار می کنم، شاید یکیشون برام میل زده باشه. روزی دوبار هم صندوق پست خونه رو باز می کنم! اما جدیداً حالم بدتر هم شده، به طوری که شب که بابا میاد، نامه های اون رو هم نگاه می کنم، گرچه آدرس بابا رو به دانشگاه ها ندادم، ولی به خودم می گم نکنه پست اشتباه کنه و نامه من رو به بابام داده باشه...!

 

خلاصه خُل بودم، خُل تر هم شدم. اما برای اینکه زیاد برای من غصه نخورین، اینم بگم که پریروز یکیشون برام نامه پذیرش فرستاد. ولی الآن نمی خوام راجع بهش بحث کنم، ترجیح می دم صبر کنم تا جواب بقیه هم بیاد.

پس فکر کردین چرا الآن اخلاقم خوبه و دارم می نویسم؟! اگه همین نامه هم نیومده بود که الآن منو با یه مَن عسل هم نمی شد خورد! اوه اوه، جای داش حسین خالی که بزنه تو سَرَم.

 

راستی یاد داش حسین کردیم... من تا حالا فکر می کردم از روز اول داشته اینجا رو می خونده، اما هفته پیش خودش زنگ زد و تازه آدرس رو پرسید!

 

به خاطر این آپ کردم که داستان مصاحبه ی دیروزم رو بنویسم، اما اینقدر حرف زدم که وقت نشد. دفعه بعدی اونو می نویسم، خودش یه پست کامل می شه...

 

تا برنامه بعدی، شما رو به خدای بزرگ می سپارم.

 

نظرات 4 + ارسال نظر

سلام
اینقدر آسمون ریسمون بافتی که ما نفمیدیم احمد واسه کی نامه پذیزش فرستاده
علی تو سر بابا زده
تو میری اداره بابا چرا میمونه خونه
چرا خیس شدی که بهت که خل بودی بگن خل تر
و .......
یه کم شمرده شمرده بگو ما بدونم



راستی حسین شما کودوم شبکه اخبار میگه؟

بامزه بود. اما بهت رحم کردم پاک نکردم!

دست‌گاه ِ پروپاگاندای ِ دولتی ِ ایران ِ کلاً علاقه‌ی ِ خاصی به تکذیب کردن داره!

این کلمه رو من جدیداً یاد گرفتم. آخه تو تلویزیون می گفت هیتلر بزرگترین دستگاه پروپاگاندای دولتی رو در تاریخ داشت. از اونجا یاد گرفتم.
حالا این کلمه کجاییه؟ انگلیسیه؟

چاقو 1386/11/12 ساعت 20:28

سلام. بازگشت گودزیلا مبارک!
اما عجله نمی‌کردی. چون ما فعلاً تا اطلاع ثانوی (اردیبهشت) به خاطر همین چیزایی که خودت نوشتی تعطیلیم. یعنی مملکت تعطیله.
راستی شنیدی که به خاطر بارش برف و موج سرما، نوروز هم یک هفته عقب افتاده؟!!

مرسی چاقوجان، ایشالا همیشه تیز باشی.

اتفاقاً چون دیدم مملکت تعطیله، تصمیم گرفتم شروع کنم. اینجوری کمتر حوصله خلق الله سر میره.

حنان 1386/11/13 ساعت 01:43

سلام

تو هم مگه گودزیلا بودی!؟ گودزیلا منم! تو ماترا باش :دی

عرضم خدمتتون که توی این اسباب کشی ها رسیدم به مدارک گرانبهای شما! اینا رو چی کارشون کنم؟ بندازم دور؟ :دی
بعد طبق حسابهای سر انگشتی حدودا ۱۳۲۵ تومن از پولت مونده. چیزی از ایران نمی خوای باهاش برات بخرم و بفرستم؟
خودم نشستم فکر کردم که با هم بریم سوپر دم خونتون (من و خیال تو) بعد ۲ تا بستنی بخریم. اگه تو خواستی بخور نخواستی من بستنی تو رو هم می خورم.

خیله خوب. می خوای بستنیت رو برات بفرستم؟ با پیک موتوری می فرستم زودتر برسه :دی

منتظر خبرای خوش بعدی هستیم مرد.

می دونی که اگه بندازی دور، دوباره خودت باید دنبال تک تک شون بری! ضمناً هر چقدر هم که خونه تون رو عوض کنی، پیدات می کنم!
غیر از نامه نظام وظیفه مگه چیز دیگه ای هم مونده؟ من فعلاً اون نامه رو می خوام.

بستنی منو نگه دار، یهو دیدی اومدم بالای سرت!

خبرای خوش بعدی در راهه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد