بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

پست، با خودسانسوری بالا

شب بخیر.

 

یه چیزی از نمایشگاه سبیت رو یادم رفت تعریف کنم: استاد برنامه نویسی پاسکال (ترم چهارم لیسانس) رو تو نمایشگاه دیدم. رفتم سراغش و خودم رو معرفی کردم. خوب تحویلم گرفت و حتی شماره تلفنم رو هم گرفت!

فعلاً کارت ویزیتش رو یادگاری نگه داشتم.

 

آقا من چی بگم؟ الآن همچین عصبانی هستم که نمی تونم ماجرا رو دقیقاً تعریف کنم. فقط همین قدر بهتون بگم که برای خودم یه گروه جدید در جامعه تعریف کردم به نام اسلام فروش ها! کلاً افرادی هستن که به دروغ و به نام دین اسلام کسب درآمد می کنند. تو ایران منظورم نبود ها، منظورم تو آلمان بود، ایرانی هایی که رفت و آمدی هم به ایران ندارن. عجیبه، نه؟

 

به سلامتی قیمت نفت رسید به ۱۱۰دلار برای هر بشکه. نمی دونم تبریک بگم یا تسلیت. تبریک شاید ساده لوحانه باشه. تسلیت خیلی عمیق تر و وطن پرستانه تره.

چون فعلاً سقفی برای قیمت نفت تصور نمی شه، سعی می کنم دیگه به صورت تکراری این مسأله رو مطرح نکنم. وقتی رسید به ۲۰۰دلار، دوباره بحثش رو باز می کنم.

 

خدا براتون نیاره. خدا برای هیچ کس نیاره. آدم یه مدت منت یه نفر رو بکشه و خودش رو بدهکار اون آدم بدونه، آخرش معلوم بشه که اون بابا از اولش سر آدم رو کلاه گذاشته.

دقیق تر براتون توضیح نمی دم، اما همین قدر بگم که یه خطر بزرگ از بیخ گوش من رد شد. بازم خدا رو شکر...

 

پست مسخره ای بود، خودم می دونم:

  • اسم اون استاد رو ننوشتم.
  • جریان اسلام فروشی رو توضیح ندادم.
  • علت بدبودن قیمت بالای نفت رو نگفتم.
  • قضیه کلاه رفتن سرم رو هم شرح ندادم.

کلاً این پست نهایت خودسانسوری بود. باور کنید دلایلی داشتم برای این همه اشتباه. ببخشید.

 

نظرات 1 + ارسال نظر

تو هم حاج احمد؟ تو هم؟

بله، من از همه بیشتر...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد