سلام.
امروز یه دوربین عکاسی دیجیتال خریدم که هیچ کس به من توصیه نکرده بود! آخه اون دوربین هایی که شماها توصیه کردین، به هیچ عنوان با جیب یک دانشجوی یک لا قبا سازگاری نداشت.
همین جوری رفتیم فروشگاه، دیدم یه دوربین ِ کاسیو رو "آکسیون" کرده، منم خریدم. اگه بعداً تو دستم دیدین، هی گیر ندین که چرا از اون خفن ها نخریدی...
حالا کی قراره همدیگه رو ببینیم؟ امروز مامان و بابا رو توجیه کردم که می خوام برم. با یه کم غُرغر ِ من، کوتاه اومدن.
از یه طرف خوشحالم که می خوام برم تهران، از صد طرف ناراحتم. اول اینکه خانواده به اضافه فرید و... می گن نرو. یعنی دارم یه کاری رو بر خلاف میل همه انجام می دم. دوم اینکه رمضون در راهه و هیچ خوشم نمیاد با زبون روزه توی ترافیک نزدیک افطار توی یه تاکسی داغون کباب بشم، یا توی صف بانکی بشینم که برق نداره، یا... .
اما خیالی نیست. هدفم اینه که آب و هوایی عوض کنم تا با فکر آسوده تر، ترم جدید رو شروع کنم.
به امید دیدار.
آقا سلام ما رو به ایران برسون. حسودی ما رو هم بپذیر که داری می ری. اون نظر دومیه رو همون جا جواب دادم... راستی التماس دعا
سلامت باشین. منم یه ساله دارم حسودی می کنم به بقیه، تو هم حق داری. چاکرم
بیا بیا دلم برات تنگه
آسمون چشات چه خوشرنگه
تولبات غنچه ی خندونه
جووووون منی عزیز دیوونه
از کی بود؟ شماعی زاده؟!
Black Cats
شماعی زاده هم نیست