بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

Nikolausparty!


سلام دوستان.


فردا شب به مناسبت نزدیک شدن به اعیاد پیش رو(!)، محفل اُنسی با حضور اقشار مختلف دانشجویان همیشه حاضر در صحنه و پشت صحنه برگزار خواهد شد. بدین منظور بنده امروز تا آخرین لحظات ترک دانشگاه شاهد ورود 4 کامیون بزرگ Warsteiner به صحن دانشگاه بودم. اینو گفتم که اگر روز قیامت این غربی های پدرسوخته گفتن ما اون شب نخوردیم، و بنده هم به خاطر منافع شخصی و گروهی سکوت کردم، شماها شهادت بدین تا اینها به سزای اعمالشون برسن!


دیشب برای اولین بار آدرس اینجا رو به بِست فِرِندم دادم (این لغت بست فرند رو از برخی وبلاگ های معلوم الحال و غربزده عاریه گرفتم!). نمی دونم چرا قبلاً بهش نگفته بودم. البته حیف شد، کاش یه کم پشت سرش غیبت می کردیم، بعدش که دلمون خنک شد، آدرس رو می دادیم.


یه آقایی به اسم دکتر قنادیان از Mercer University آمریکا، در مقاله ای در ابتدای سال 2001، پیش بینی های اقتصادی جالبی کردن که خیلی نزدیک به شرایط فعلیه. حتی از صندوق هایی اسم برده که همین روزها همه جا بحثشون هست و به عنوان عامل ورشکستگی خیلی از بانک ها و صندوق ها شناخته می شن. تو اون مقاله گفته که باید روی کار اینها نظارت دولتی صورت بگیره، مگرنه ما رو سمت بحران مالی بزرگی پیش می برن.

تا حالا چند تا پیش بینی بحران مالی پیدا کرده بودم، اما این یکی از همه قدیمی تر بود، حتی قبل از حملات 11 سپتامبر نوشته شده.


خوشحالم که بحث کاهش ارزش یورو که در چند پست پیش نوشته بودم، حالا در بالاترین سطح کشور مطرح میشه. و البته خوشحالم که معلوم شد اگر ارزش دارایی های یک کشور کم بشه، به نغع مردم هستش!!

والا منم همینو می گم، پول چیه؟ چرک کف دست...


یه هفته می شه که دارم فکر می کنم یکی از درس هام رو حذف بکنم یا نه. احتمالاً اگر به جای این همه فکر کردن، همون درس رو می خوندم، الآن واسه امتحانش هم آماده شده بود.

اما جدی اعصابم رو خرد کرده. احتیاج به یه مشاور خوب دارم، اما همه به جای نظر دادن، همون توصیه نامه ها و قوانین دانشکده رو برام تکرار می کنن.


به علت شکایات رسیده، سعی می کنم طولانی ننویسم.


اینم از راهپیمایی بروبچ با صفای چپ. زنده باد پرچم سرخ! ترسیدم برم جلوتر عکس بگیرم. گفتم حالا دعوا می شه، بعداً می گن با دخالت عوامل لباس شخصی و جاسوس های بیگانه، تجمع آرام دانشجویان به خشونت کشیده شد...


اگر گاهی خلاصه و سربسته اشاره می کنم، ببخشید دیگه. اما انتظار من هم اینه که شما اونقدر با دنیای دور و برتون آشنا باشین که هر اشاره ای کافی باشه.


---------------------------------------------


چند دقیقه بعد:


فرا رسیدن 16 آذر، بر همه ی دانشجویان و دانشجو-دوستان مبارک باد!


نظرات 3 + ارسال نظر
امیرو 1387/09/16 ساعت 21:36

سلام

این محفل انس برگزار شد؟! تو هم رفتی؟!

مرسی، من واقعا دانشجویان رو دوست دارم، مخصوصا اونایی که اقتصاد انفورماتیک می خونن! بر شما هم مبارک باشه

محفل دیشب بود، امشب دارم می رم کتابخونه، ببینم از بقایای دیشب چی مونده...

خداوند شما رو جزو قشر بدبخت دانشجو قرار بدهد!

حسین حنان 1387/09/17 ساعت 15:44

سلام محمد احمد!!!
من نفهمیدم منظورت از عکس این خمرهای سرخ خودشون بودن یا ماشینهای توی عکس. به نظر میرسه ماشینها بیشتر در کانون دید عکاس بوده اند. نمیدونم شایدم چون این روزها به "ماشین" آلرژی پیدا کردی ناخودآگاه عکست اینجوری شده.
راستی امید هم داره میره آمریکا، میره ویرجینیا! پنجشنبه شب هم مهمونی داده بود رفتیم جات خالی. همه سلام رسوندن. محسن سیدین روهم دیدم. خلاصه واقعاً دیگه کسی اینجا نمونده...
شب خوش

گفتم که نمی تونستم برم جلوتر، تازه زوم کردم... حالا چرا خونه های توی عکس رو نمی بینی؟

سلامت باشن، شما هم سلام برسونین.
ضمناً امید شما اونقدر باریک بود که رفتنش خیلی هم به چشم نمیاد. محسن سیدین رو ما هم نمی بینیمش...

ای بشکنه این قلم که نمک نداره. معلوم الحال ها؟ اگه من نبودم کی این همه اصطلاحِ کولِ مفید به شماها یاد می داد؟ ها ها؟
می گم حالا یعنی بست فرندت واقعا تا به حال از اینجا خبر نداشته؟ پس چه جور بست فرندی بوده؟ اصلا فضول هم نبوده حتی آیا؟!

تا امروز خوشحال بودم که تو واسه این پست کامنت نذاشتی و خودت رو لو ندادی! خب یه چند ساعت دیگه هم صبر می کردی واسه پست بعدی میذاشتی...

یه بست فرند دارم شاه نداره!...
فضول؟ نه بابا. مثل ما نیستش که. خدا رو شکر چون تو آلمان به دنیا اومده، عمراً اخلاق های ایرانی ها رو نداره...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد