بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

یلداتون مبارک!


سلام بر دوستان.


پس از پست سانسوری (یعنی سانسور شده) و پر از غُرغُر قبلی، حالا یه پست ِ کمی شادتر داریم.


اول اینکه امیدوارم شب چله به همگی خوش گذشته باشه.

شب رفتم خرید کنم، هندونه که هیچ، حتی پرتقال هم گیرم نیومد. الآن یادم افتاد که یه کم پسته تو خونه دارم، همون هایی که بست فرندم (با اون برادرهاش!) چشمش دنبالش بود و آخرش هم نیومد بخوره. گذاشتم کنار دستم که حداقل امشب یه فرقی با شب های دیگه داشته باشه.

تو خیابون اتفاقی یه گروه ایرانی رو دیدم که احتمالاً داشتن می رفتن مهمونی. به این روزگار خندیدم که عجیب امسال ما رو تنها کرد. امروز که حتی یه چت خشک و خالی هم نداشتم.

پس حداقل شماها به من حق بدین که وقتی میام تهران، حتی از شب ها هم نهایت استفاده رو بکنم...

عوضش به مناسبت یلدا، طولانی ترین خواب این ترم رو کردم. به کوری چشم استادهایی که نعمت خواب رو از دانشجوهاشون می گیرن!


دوم اینکه در راستای تموم شدن تعطیلات شما، تعطیلات من شروع شد. البته اولین هفته بعد از تعطیلات باید سمینار بدم. با این حال دلم رو خوش می کنم که چند روز دیگه می رم پیش خانواده و حداقل یه کم غذای درست و حسابی می خورم.


سوم اینکه پاییز تموم شد. جوجه هام رو دارم می شمرم. ببخشید، شما می دونین دقیقاً چی رو باید بشمرم؟


چهارم اینکه بالاخره امشب میانگین تعداد صفحات مرور کرده در شش ماه اخیر رو تونستم به زیر 200 صفحه در روز برسونم! این یعنی خیلی خودداری. عارف می خواد که به کامپیوتر متصل به این اینترنت بگه نه!

احتمالاً همتون دارین پیش خودتون فکر می کنین که 200 صفحه خیلی زیاده و شما حتماً روزانه خیلی کمتر از اینها از اینترنت استفاده می کنین. به خصوص از دوستانی که از دی اس ال استفاده می کنن، خواهش می کنم همین الآن FoxyMeter رو به فایرفاکسشون اضافه کنن. خواهید دید که چطور رکوردهای من رو درمی نوردید!


به به، وارد مسائل فنی شدیم. یک سؤال: چرا فایرفاکس من اینقدر از فضای رَم رو اشغال می کنه؟ مثلاً همین الآن که نگاه کردم، 326مگابایت جا گرفته، در حالی که وقتی اکسپلورر یا کروم رو باز می کنم، کمتر از 20مگابایت نشون میده. عجیبه، این برنامه اینقدر سنگینه. کسی می دونه چرا؟


گاهی اونقدر غرق مطالعه وقایع و اسناد تاریخی می شم که گذشت ساعت ها رو فراموش می کنم. به خصوص این روزها که می خوام به بهانه ی تعطیلات به خودم استراحت بدم. استراحت هم یعنی مطالعه ی هر چیزی که مربوط به امتحان نباشه! یعنی فاصله گرفتن از درس.

اما تاریخ چیز دیگه ایه. شاید تقصیر بابام بود که پنجم دبستان مجموعه ی 14جلدی محمود حکیم زاده (شدیداً امیدوارم که اسم نویسنده رو درست نوشته باشم!) رو برام خرید. یادمه هر چی خوندم، تموم نشد! اما شیرین بود. یادمه بعضی از قسمت هاش رو دو بار خوندم.

بعدش، آقای مقدم، معلم تاریخ دبیرستان. عجیب بود، تاریخ دان بود. چند تا مثل اون تو ایران داریم؟ فکر کنم سر کلاس تنها کسی که علاقه داشت و گوش می کرد، خودم بودم. چرا بقیه گوش نمی کردن؟ چون تاریخ جزو دروس کنکور نبود، همین. اما تاریخ درس بود.

تاریخ همیشه درسه. این روزها هم که مطالعه می کنم، گاهی دچار انبساط رگ سیدی و بالا-پایین شدن ضربان می شم، اما باز به خودم دلداری می دم که بخون و یاد بگیر، عصبانی شدن فایده نداره.


در راستای اینکه هر روز یه نابغه ی جدید در ایران ظهور می کنه و دیگه گذشته از مدارک دکتری، مدارک دیپلم دبیرستان خودمون هم در آستانه ی بی اعتباری قرار گرفتن، لینک استادان علیه تقلب رو اضافه کردم به لینکدونی (که یک ساله که تکون نخورده!) تا مشت محکمی بر دهان دشمنان این ملت باشد!


نظرات 2 + ارسال نظر

پست جالبی بود.

می دونم.

ناشناس 1387/10/03 ساعت 20:12

منظورتون یلدا بوده دیگه. نه؟
رجوع شود به عنوان پست :دی

قدیمی ها می گن شب چله.

....
آخ آخ الآن فهمیدم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد