بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

با سلام و صلوات


آخ که دلم تنگ شده واسه صدا و سیما. به جای سلام می گه:


با سلام و صلوات و... (شروع یک دکلمه ی بی سروته، با لحنی که قراره بیننده رو به زور به فضای روحانی ببره! خدا بیامرز پدربزرگم، همیشه موقع دکلمه خوندن زن ها، رادیوش رو خاموش می کرد) ... بعد از ظهر آدینه تان به خیر و شادی ...

امروز این قسمت شبکه اول، قبل از پخش فیلم سینمایی رو از دست دادین، چون حتماً داشتین بازی استقلال و پرسپولیس رو تماشا می کردین.

می گم، طلا! شانس استقلال هم مثل شانس (...) ِ ها! نه؟


طبق معمول بعد از ظهرهای جمعه الآن نشسته ام پشت کامپیوتر، یاهومسنجر، اسکایپ و جی تالک (همون که چپوندن توی جیمیل) رو باز کردم و از سر جام هم تکون نمی خورم، چون اگر داش حسین در زمانی که از قبل تعیین نشده و از راهی که اون هم قبلاً تعیین نشده، اراده کنه که با من چت کنه، و خدای ناکرده در اون لحظه من حاضر نباشم، سرنوشت سختی در انتظارم خواهد بود! وای از غُرغُر داش حسین!

اینه که الآن با ترس و لرز اینجا منتظر نشسته ام و مفیدترین کار، همین آپ کردنه.


امروز صبح امتحان مالیات داشتم. این درس تقریباً فقط شامل مسائل ریاضی و نتیجه گیری از اونها هستش. واسه همین از اولش فکر می کردم این بهترین موقعیت برای گرفتن نمره ی خوبه، چون دیگه احتیاجی به خوندن و نوشتن آلمانی نداره.

اما چشمتون روز بد نبینه! همون مسأله ی اول امتحان، به جای اینکه فرمول رو مثل همیشه به صورت ریاضی بنویسه، توضیح داده بود. یعنی باید خودمون فرمول رو از روی متن می فهمیدیم. سخت هم نبود، اما من یه کلمه رو بلد نبودم! استاد هم خودش نیومده بود، دانشجوهای دکتری رو فرستاده بود، اون ها هم جواب منو نمی دادن. آخرش یه جرقه زد و منظور سؤال رو فهمیدم، اما فکر کن اگه تا آخرش نمی فهمیدم، کل مسأله رو از دست می دادم.

پیش خودم گفتم آخرش همون جایی به مشکل خوردم که قرار بود اصلاً نگرانش نباشم...

به هر حال تو این درس هم بعیده نمره ی ممتازی بگیرم، اونقدر هم که فکر می کردم، هلو برو تو گلو نبود! پیشنهاد نمی کنم.

حالا مثلاً چی می شد اگه اون دانشجوی دکتری جوابم رو می داد؟! جواب سؤال که لو نمی رفت، صورت سؤال لو می رفت! تازه مطمئنم اگه خود استاد اونجا بود، جوابم رو می داد. اتفاقاً این استاده اونقدر با دانشجوهای خارجی خوب "تا" می کنه که مسؤول بخش تبادل های دانشجویی دانشکده هم شده.


امتحان دوشنبه رو بد ندادم. با اینکه خیلی ازش می ترسیدم، اما خودم بعد از جلسه ی امتحان راضی بودم.

حالا فقط یه امتحان دیگه مونده.


آه، راستی، من و دو سه تا آدم نصفه و نیمه به بهانه ی کنکور ارشد رفتیم مرخصی، اما دیگه شماها چرا اینقدر کم آپ می کنین؟ تهران چه خبره که شماها اینقدر سرتون شلوغ شده؟ اگه این همه کار و سرگرمی مفید پیدا می شه، خب ما رو هم خبر کنین دیگه...


به سلامتی از این هفته سفرهای استانی اوباما هم شروع شد!

همه جا هم مردم یه درخواست دارن: مشکل بیکاری را در این شهر حل کنید! دلم برای اوباما می سوزه. دوست داشتم تو شرایط بهتری رئیس جمهور می شد. حالا که برای اولین بار یه سیاه پوست رئیس جمهور دنیا شده، کاش بحران مالی و جنگ در افغانستان و عراق نبودن.

این بسته اقتصادی هم که ظاهراً بیشترین تأثیرش، تأثیر روانی هستش. برنامه ای که هزینه اش دو برابر مقدار فعلی کسری بودجه باشه، معلوم نیست چطور قراره تأمین بشه و اصولاً چند سال پس دادن بدهی های حاصل از اون طول می کشه؟ یه کارشناس اقتصادی در تلویزیون می گفت که از الآن حداقل یک سال طول می کشه تا این برنامه فقط تأمین بودجه بشه، یعنی که حالاحالاها طول می کشه تا اثر خودش رو نشون بده.

جنگ عراق رو شاید بتونه 8 سال دیگه تموم کنه و قبل از انتخاب جانشین خودش، سربازها رو برگردونه، برای تبلیغات انتخاباتی هم خوبه،  اما این جور که من از گزارش ها و اخبار تلویزیون می فهمم، جنگ افغانستان تازه داره شروع می شه.

کاش هشت سال پیش میومد.


می گم راسته که اگه یه سال زمستون خیلی سرد باشه، سال بعدش دیگه زیاد سرد نمی شه، و برعکس؟! من پارسال برف ندیدم، اما امسال می تونم بگم تقریباً دوشب در میون برف میاد.

الآن دمای تهران رو نگاه می کنم، 14درجه گرمتر از اینجاست. تقریباً هر روز هم همین طوره. اما در عوض پارسال عجب سرمایی داشتین! چه برفی! خوش به حالتون بود...


نظرات 5 + ارسال نظر

چه وبلگ خوبی داری .قشنگ مینوسی.به منم سر بزن اگه خواستی.

اینم یه وبلاگ دیکمه.

ماشالا

در ضمن من اولین نفری بودم که برات پست گذاشتما.البته تو این قسمت.

قربون شما

امیرو 1387/11/25 ساعت 23:35

سلام داش احمد

ابتدا مراتب تشکر خود را برای همدردی با مای بیچاره اعلام کرده و از درگاه خداوند توفیق روز افزون شما را خواستاریم. اما خیلی هم واست بد نشد، به جا آپ نشستی حسابی خر زدی. :دی

ایشالا امتحان باقی مانده را هم خوب بدی و تموم شه بره پی کارش، مهم هم همینه که خود آدم راضی باشه. من که از خودم نا راضیم. :دی
فعلا همین.

آره والا، ما هم به کار و زندگیمون رسیدیم.

تو همیشه ناراضی بودی، واسه همین من الآن زیاد نگران کنکور تو نیستم!

چی؟ پست گذاشته این آقاهه واست؟! بابا احمد تو که به اندازه ی دبیرستان امتحان داشتی! چرا تموم نمی شه؟ها ها؟
یه کم نزدیکتری سلام ما رو به باراک حسین برسون بگو چاکرشیم، جنگ منگو بی خیال شه به فکر گسترش روابط باشه :((

فردا ایشالا آخرین امتحانه.
باشه، صبر کن هنوز نوبت استان ما نشده که بهش بگم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد