بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

هیچ گربه ای برای رضای خدا موش نمی گیرد


دیروز یک برنامه ی مستند از تلویزیون تماشا می کردم، به نام از نازی ها تا ناسا (منظور حزب نازی آلمان بود).

داستان زندگی آقای فون براون بود، نابغه ی طراحی و تولید موشک در قرن بیستم، که از بچگی می گفت انسان می تواند به ماه برود، و در نهایت هم در رأس پروژه ی آپولو، آرمستراگ را به ماه فرستاد.


این یکی هم مثل بسیاری دانشمندان و اساتید دانشگاه های آمریکایی بعد از جنگ جهانی دوم سر از ایالات متحده درآورد. مثل انیشتین. اما یه تفاوت اساسی با انیشتین ها داشت، اون هم اینکه این آقا تا آخرین روز جنگ در خدمت ارتش آلمان بود، اون هم نه به عنوان یک سرباز بدبخت و از همه جا بی خبر، بلکه به عنوان عضو حزب نازی و مدیر برنامه موشکی ارتش هیتلر. 2000 مهندس زیر نظر این آدم در یک پایگاه مخفی در شمال آلمان کار می کردن. موشک هایی رو در اونجا ساختن که در ماه های پایانی جنگ لندن رو هدف گرفت، و این موشک ها تنها امید هیتلر شده بود. تکنولوژی ای بود که انحصاراً در اختیار آلمان بود. سلاحی بود که در چند روز ابتدایی حمله به لندن، هزاران کشته بر جای گذاشت، و استالین و چرچیل و روزولت، خواب داشتن چنین اسلحه ای رو می دیدن.


به هر حال نیروهای زمینی متفقین برلین رو گرفتن و انگار جنگ تمام شد. طبیعی ترین برخورد اینه که یکی یکی سران حزب نازی و ارتش رو بگیرن و محاکمه کنن. اتفاقاً آمریکایی ها چنین ادعایی هم دارند، با چند دادگاه تشریفاتی (که آدم های به دردنخور و بی سواد حزب رو محکوم می کردن و امثال کوانت رو تبرئه) و باز هم همون داستان عدالت و دموکراسی و... اما با فون براون و همکارانش برنامه ی دیگری داشتن، نه بازداشتی در کار بود و نه محاکمه ای. 120نفر دانشمند پایگاه موشکی رو یکراست فرستادن به آمریکا. اون هم نه برای زندان، فیلم های اون زمان رو نشون می داد که این آقایون هر روز مشغول آب تنی و آفتاب گرفتن بودن. بعدش هم ناسا تشکیل شد. بعد از چرخش گاگارین به دور زمین، روکم کنی شروع شد و کِنِدی از آزمایش های موشکی بازدید کرد و امکانات لازم رو در اختیار فون براون قرار داد. اتفاقاً ملاقات کندی و فون براون هم در فیلم بود.


و در تمام مدت هیچ کس حرفی از محاکمه نزد... حتی شواهدی نشون می ده که متفقین نام او رو هم مثل نام خیلی های دیگه در آرشیوهای ارتش آلمان از بین بردن.


یک فرمانده سابق آمریکا گفت که ما یک لیست از آدم های مورد نظرمون داشتیم، نیروهای شوروی هم یک لیست. اما فون براون نفر اول هر دو لیست بود!


از این داستان چند تا نتیجه می شه گرفت، اما اونی که من دنبالش بودم، این بود که عزیزان من! شعارهای آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و حقوق زن و حقوق این و حقوق اون که خارجی ها برای ما می دن رو بریزید دور! اون ها دنبال منافع خودشون در بقیه کشورها می گردن. در عربستان سعودی زنان تقریباً حقوقی ندارن که بشه از حقوقشون دفاع کرد، اما تا به حال یک بار دولت آمریکا در این مورد حکومت خانواده ی سعودی رو تحت فشار گذاشته؟ در چین آزادی بیان وجود داره؟ در امارات متحده عربی، بیخ گوش خودمون، کارگران فقط حق مُردن دارن، آیا غربی ها حرفی به این شیخ های خوشگل می زنن؟


نه! واقعیت اینه که این شعارها ابزارهایی هستن که باهاش بزنن تو سر کشورهای دیگه، شاید هم ملت های دیگه، البته فقط اونایی که دوست صمیمی نیستن. مهمترین کاربردش هم برای جلب افکار عمومی داخلی است، یعنی افکار عمومی مردم غرب. که دشمنی رو توجیه کنن با اون، که جنگ های آینده رو از همین حالا توجیه کنن، و چه جایی بهتر از خاورمیانه برای جنگیدن و فتح کردن؟ چرا کسی برای ایجاد آزادی و دموکراسی به خودش زحمت رفتن به کره ی شمالی رو نمی ده؟ مگه مردم اونجا آدم نیستن؟ مگه آزادی نمی خوان؟  ای بابا، کی حوصله داره بره اونجا، آب و هوای سرد و خشک، زیرِزمین هم مثل روی زمین، خالی از منابع طبیعی.


واقعیت اینه که جنگ هم یک بیزینس بزرگه. و اگر سود هر دوی تولید کننده و مصرف کننده ی اسلحه مهم باشه، باید محل جنگ رو درست انتخاب کرد. حتماً یادم باشه در مورد منابع زیرزمینی خاورمیانه یک بار مفصل بنویسم.


این بود آخرین تئوری های سیاسی بنده، که یحتمل بیشتر شما هم نمی پسندین و سری تکون می دین و می گین این یارو هم شکمش سیره، نشسته تو یه جزیره ی امن، اونوقت داره از غربی ها انتقاد می کنه...


نظرات 8 + ارسال نظر
یکی که صنایع خونده! 1387/12/19 ساعت 19:28

سلام:
نه اتفاقا" جالب بود.

منم یاد یه فیلمی افتادم که کارخونه های اسلحه سازی واسه سود خودشون یه سری اسلحه می بردن کشورای آفریقایی و خلاصه دست بچه های کوچک آفریقایی هم اسلحه دیده میشد.

اسم فیلمه یادم نیست ...

اگه منظور شما اون مستندی بود که آخرش جان بولتون از طرف آمریکا در سازمان ملل سخنرانی کرد و با نظارت سازمان ملل بر کل تجارت اسلحه در جهان مخالفت کرد، من هم دیده ام.

اسم فیلمه این بود : Lord of war
فیلمه امریکایی بود.
---
به چین و عربستان هم اعتراض میشه . چرا نشه ؟
اعدام نکردن اون بابا منطقی بود. مرده ش سودی واسه بشر نداشت جز حس انتقام و دل خنکی ، ولی زنده اش میارزید ، ها ؟
---
تمام دولت ها فاسدند . اینو اول ِ یه کتابی که من دوس دارم نوشته

به به، شاهین جان!

اعتراض به چین رو قبول دارم، اما خبری از تحریم نیست. در مورد عربستان چیزی نشنیدم.

آهااااان. آفرین، واسه همین بود که گفتم از این داستان چند تا نتیجه می شه گرفت. به ذهن خودم هم رسید، اما نمی خواستم موضوع خودم رو تحت الشعاع قرار بده. ضمناً این استدلال هم مطرح می شه که ادامه ی کار این آقا، یه تکنولوژی ای رو که هیتلر باهاش می زد تو سر بقیه، در اختیار آمریکا قرار بده تا اونا هر روز بهش افتخار کنن و تو سر بقیه بزنن.

راستی کتاب شب ِ مادر اثر کورت وانه گت رو بخون
Kurt Vonnegut
مشابه همین چیزیه که اینجا نوشتی . خیلی قشنگه . از زبون یه نویسنده که در جنگ دوم جهانی - یا به قول خودش دومین تلاش نافرجام بشر برای خودکشی - شرکت کرده.

اون پست ِ فوتبالیت رو هم خوندم . شعاری بود. تو وقتی به چیزی علاقه داری که احساس کنی مال خودته ، تیم ملی مال ما نیست دیگه. همونطور که استقلال دیگه مال من نیست. همونطور که ایران مال ما نیست. مسئله اینه برادر
وقتی زمان برانکو حس کردیم تیم مال ما نیست ، علی آقا به باسن بیست کیلویی باید همیشه ثابت باشه
یه زمانی هم حس می کردیم این تیم ماست ، وقتی خداداد و دایی برامون گل می زدن.
تفاوت دولت هاست دیگه

شعاری بودن رو قبول دارم، اما دل ما هم خوشه به همین شعارها و اون تیم که کماکان اسمش ایرانه.

حمید 1387/12/19 ساعت 22:34

اون قضیه هنوز برای من نا معلومه ! لطفاْ در یک ایمیل توضیح بده ! اشاره به جمله ی : « ما بیشتر. بالاخره گرفتی که چرا هر روز یادت میفتم؟! »

راهنمایی:
شما انتظار داشتی من در کدوم منطقه از هامبورگ سر کار برم؟!

ای بابا! دیگه همه فهمیدن، الآنه که سر و کله ی ممدسن پیدا بشه، این رو هم بریزه روی بقیه ی شایعه های قدیمی...

در مورد عربستان هم همچین نرم اعتراض شد یه بار در سفری که نمی دونم فک کنم هیلاری به اونجا داشت. اما این ها ایده ها و مفاهیم حقوق بشر رو زیر سوال نمی بره. جدا از حکومت ها باید پیگیری بشه .
آقا راستی کامنت اولی هم من نبودما :))
ضمنا : نیستی احمد! بیا ایران تولد بگیرم من و اینا

آه! شب عید شده، تولدت مبارک!

محمدحسین 1387/12/20 ساعت 12:41

ببینم مگه تو شکمت سیره؟ مگه تو جزیره ای؟ اونجا امنه؟ ;)

امن ِ امن ِ! منتظر شماست

امیرو 1387/12/20 ساعت 16:47

احمد جون خواستم بگم خوندم مطلبت رو. تقریبا هم باهات موافقم!
آمریکایی ها حاضرن خیلی کارها بکنن و خیلی خرج ها بکنن که یک ابر قدرت بمونن!

حیف که دیگه حوصله ندارم مستندی که امشب دیدم رو تعریف کنم. خودت برو تحقیق کن. از روزی که کویت رو از صدام پس گرفتن تا همین الآن پول نفت مردم عراق رو بردن و خوردن، همه هم دستشون تو کار بوده. فقط مقداری که تلف شده، بیش از 30 میلیارد دلار بوده! بابت خسارت های حمله به کویت که هر سال درصدی از فروش نفت عراق رو تشکیل میده و میره تو جیب سازمان ملل تا بین خسارت دیده ها پخش بشه، یک مرکز نگهداری پرندگان در انگلیس هم سهم می بره!!! دیگه تو خودت عمق فاجعه رو حساب کن.

خیلی موافقم. خیلی.
منتها این در عین حال، توجیه هیچ جنایتی رو نمیکنه.
هر دو جنایته.
توجه بیشتر به یه جنایت، و عدم توجه به دیگری هم جنایته.

احسنت! بالاخره یه نفر از این پست حمایت کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد