بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

ترم جدید


پارسال، همین موقع بود که وارد دانشگاه فعلیم شدم. نمی خوام بگم مثل برق و باد گذشت، چون وقتی یاد شب های امتحان میفتم، می بینم که دردناک بود! البته تعطیلات طولانی بین ترم ها خیلی سریع گذشت. دو ماه و نیم برای تابستون تعطیلی بودیم و دو ماه هم در زمستون. در عوض کلاس ها و امتحان ها به شدت فشرده هستن، به خصوص ترم تابستانی (همین ترمی که الآن شروع شده) هیچ تعطیلی خاصی نداره. از اول تا آخر فقط باید مثل خَر کار کرد.


اما خوبی این روزها نسبت به پارسال، گرم شدن هواست. امسال، بهار (در واقع تابستون) زودتر شروع شده. اگر مجبوریم قیافه ی استادها رو تحمل کنیم، حداقل دلمون خوش ِ که هوای همیشه ابری زمستون تموم شده، و آفتاب رو می شه دید. تا جایی که من بودم و دیدم، 6 ماه پشت سر هم هوای ابری و بارونی داشتیم.


هفته ی اول، سر ِ کلاس ِ هر استادی می ریم، و مهمتر از اون (مثل دوران جوونی مون) از این و اون می پرسیم که فلان استاد چه جوری ِ و چقدر نمره می ده. بر خلاف ترم پیش که درس هام رو خودم انتخاب کردم (و گند زدم با اون انتخاب هام!) این ترم و همچنین ترم بعدی، درس های اجباری هم دارم که باید پاس کنم. حدود 15 تا درس پیدا کردم که زمانشون با هم تلاقی نداشت، تا از بینشون یکی رو انتخاب کنم. فعلاً 8 تا رو با معیارها و مشورت های مختلف حذف کردم، اما هنوز هم انتخاب یکی از بین هفت تا، مشکل ِ.


امروز صبح یکی از کلاس هایی رو رفتم که از هر نظر عالی بود. بعید می دونم استادی بهتر از این بتونه درس بده و مطلب رو شیرفهم کنه. البته فهمیدم که می خواد تا زمان امتحان پوستمون رو بکنه، من هم که ذاتاً تنبل! با کمال تأثر و تأسف مجبور شدم از لیست حذفش کنم.

اما یک جمله ی خوبی گفت، خطاب به دانشجویان ارشد اقتصاد کلان: مهمترین نقشی که اونها در زندگی شون ممکنه بازی کنن، دادن مشورت به سیاستمداران هستش. پس باید از همون فرصت های اندکی که پیش میاد به خوبی استفاده کنن و مشاوره ی صحیح بدن، تا به درد مردم بخوره.



از بحث کلاس ها که بگذریم، باز بریم سراغ کامپیوتر. یادتونه گفتم به تتریس اعتیاد پیدا کردم؟ زود ترک کردم. این روزها معتاد شطرنج شدم! چقدر زیباست. بعید می دونم اونی که اینو اختراع کرده، خودش هم فهمیده باشه که چه کار کرده. خداااااست! البته هنوز نتونستم مثل شطرنج باز های حرفه ای، چند ساعت پشت سر هم فکر کنم (و سر ِ جام بَند بشم!) اما به نظر تمرین خوبی برای فکر کردن ِ. به شما هم توصیه می کنم، حال می ده!


نظرات 3 + ارسال نظر
حنان 1388/01/28 ساعت 09:43

آباریکلا پسر گلم. ایشالا تو لباس دامادی ببینمت مادر! آقای دکترم. نازم. ثمره ی زندگیم :دی

اگه می دونستم اینقدر خوشتون میاد، خب همیشه ساده و روون می نوشتم...
خداییش بالاخره داره باورت می شه که جای خواهر من هستی!!!

حالا کی به ما دکتری می ده...

امیرو 1388/01/28 ساعت 10:06

سلام احمد جان، من خیلی بد قولم، نه!؟

ایشالا این ترم هم به خوبی و خوشی بگذره! خوبه ها، اووووه، 15 تا درس، یکی شو می خوای انتخاب کنی؟؟؟؟

میگم که! شطرنج تحت وب پیدا نکردی؟ با هم بازی کنیم؟! بذار من ببینم، شاید این فیس بوک داشته باشه :دی

چرا بدقول؟

تحت وب هم بود، اما داشتم تو سایتش گم می شدم، ولش کردم. مثل تتریس نبود که زرتی وارد سایت بشی و شروع کنی به بازی کردن.

امیرو 1388/01/28 ساعت 10:10

آرررره بابا!

بیا زودی عضو شو، اون 360 چیه؟ ولش کن! این بهتره!! بیا هم شطرنج داره، هم مونوپولی داره، همه چی داره...

آخه چه کاریه آدم به خاطر بازی کردن بره فیس بوک؟ یه بهانه ی بهتر برام بیار.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد