بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

همون چیزهای پست قبلی


بله، چه اشکالی داره؟ ما که بخیل نیستیم، خب بچه های دبیرستان و حتی راهنمایی و دبستان و پیش دبستانی و آمادگی و پیش آمادگی و مهد و پیش مهد هم بیان رأی بدن. چه اشکالی داره.

تازه چند ساعت بود که کلام ما منعقد شده بود، لایحه ی پایین آوردن سن رأی دهنده ها دراومد. خداییش تا حالا دولتی عملگراتر از این ندیده بودم. روز قبلش از بالا بودن سن قانونی انتقاد می کنن و 24 ساعت بعد لایحه کاهش سن رو می نویسن.

کاش ما هم یکی مثل این داشتیم... (البته فقط و فقط در زمنیه ی سرعت عمل شبیه این)


فیلمی که در پست قبلی تعریف کردم، موجب بحث های جالبی شد که به نظر من زیاد هم به فیلم مربوط نبود. به هر حال با توجه به اینکه فیلمش خیلی معناگرا نبود و ارزش بحث کردن نداشت، این بحث ها باعث شد جذابیتش برای من بیشتر بشه.


از پلاگین octoshape برای فایرفاکس تون غافل نشین. بعضی از flash ها در اینترنت، بدون اون باز نمی شن.

البته من حتی با این هم نتونستم آهنگ بعضی وبلاگ ها رو باز کنم.


خاتمی رفت و راحت شد، اما قبل از انصراف دادن، این رو براش نوشتن که خیلی خوشم اومد. حرف های جدی و واقع بینانه.


انگار دو پست قبلی بود که گفتم کتابی رو از اینترنت خریدم و ارزون تر از کتابفروشی تموم شد. راستش قبلاً یه کتابفروشی وسط دانشگاه بود که قیمت هاش بدک نبود. مثلاً به طور متوسط یک درصد از بیرون ارزون تر بود، اما خب با این قیمت های بالای کتاب، یک درصد هم مبلغ زیادی میشه و می ارزید که ازش خرید کنیم.

این کتابفروشی اوائل سال میلادی جاری ورشکست شد و کتاب هاش رو حراج کرد، 50 درصد. اونقدر شلوغ شده بود که باید صبح زود از خواب بیدار می شدم تا صبح ِ اول ِ وقت بتونم واردش بشم. خلاصه دانشجوها غارتش کردن، من هم ایضاً. یه کتاب خریدم که مطمئن بودم بعداً احتیاج دارم. اما متأسفانه این ترم درس مربوطه رو نگرفتم. حالا هر روز چشمم بهش میفته و به خودم قول می دم که حتماً ترم بعدی جبران می کنم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد