بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

بادها، ابر عبیرآمیز را... ابر، باران حاصلخیز را

این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود

نکرده ام


سلام.


امشب خسته و کوفته رسیدم خونه. کار هم زیاد دارم، وقت و حوصله ی آپ کردن هم ندارم، واسه همین آپ کردم!


قرار بود ساعت 6 بعد از ظهر خونه باشم و کارهام رو انجام بدم، اما تا ساعت 7 داشتم با یه دوست جدید قهوه می خوردم (البته چون پول قهوه ی منو حساب کرد، می ارزید!!) تازه شانس آوردم می خواستن میز رو تمیز کنن، مگر نه تا صبح می نشستیم. بعدش دقیقاً لحظه ای که باهاش خداحافظی کردم یکی از دوستای قدیمی رو دیدم (اینحاست که صدای مَمَد دربیاد!) و نمی دونم چطور ساعت شد 8 شب.


فردا (سه شنبه) ساعت 4 بعد از ظهر قرار دارم و کار مربوطه رو آماده نکردم. چهارشنبه ساعت 3 بعد از ظهر یه قرار دیگه دارم که کار اون رو هم آماده نکردم. پنجشنبه ساعت 10 صبح یه ارائه ی کوتاه دارم که اون رو هم اصلاً آماده نکردم. قول دادم یه فصل از پروژه ی اصلی این ترم رو هم ایمیل کنم که اون رو هم آماده ... (این نکردم ها رو بخونید نکرده ام)


الآن هم خسته ام و کله ام کار نمی کنه. خوش گذشت، خدانگهدار.


نظرات 4 + ارسال نظر
امیرو 1388/02/08 ساعت 08:34

ای کلک! این همه قرار با کیا داری؟!
بشین سر درس و مشقت! اینقدر بازی گوشی نکن!

همه اش درسی ِ!

حنان 1388/02/08 ساعت 17:57

خوب من باز اومدم ایده آهنگ جنبش زا! بگیرم و برم :))

فکر کنم اوضاع امروز کمی بهتر شده... ایشالا همه قرارات به خوبی پیش بره ؛)

جنابعالی با این حسن استفاده از کلمه ی جنبش، همه جنبش های دانشجویی رو سرافراز کردی! ادامه نده دیگه، خودم می دونم جنبش رو به چه چیزهای دیگه ای می شه نسبت داد!!

ها احمد چطوری؟ چن وخته نخونده بودم اینجا رو. یعنی هیچ جا رو. زیاد به کارای عقب مونده فکر نکن، دلت شاد باشه جوون :)

فک کنم "دلت قرص باشه جوون" بود!
بیا، منم بیکارم، ایراد الکی می گیرم...

محمد حسن 1388/02/09 ساعت 23:53

ههههووووووووووووییییی

البته ما خوشحال میشیم ببینیم حاج احمد ما یه تکونی به سیستم داده :دی

تکان، بی تکان!
چرا داد می زنی؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد