-
سؤال اساسی
1387/02/07 10:41
سلام. می بینم که هفته شما شروع شده و مال ما تموم. دیدم بچه ها برای همایش امسال(یا پارسال؟!)، سایت درست کردن. خیلی خوشحال شدم. حداقل یه خرده کلاس کار رو بالا بردن. من که شخصاً گند زدم با اون کار کردنم! حالا همایش به کنار، کلاً تو شورای صنفی اونقدر عقب کشیدم، اونقدر عقب کشیدم که فکر کنم هیچ کاری رو تو زندگی ام تا این حد...
-
گوتینگن
1387/02/05 17:42
سلام. شهر گوتینگن کلاً حدود 125هزار نفر جمعیت داره. از این تعداد حدود 25هزار نفر دانشجوهای همین دانشگاه هستن. بدیهی است که اکثر دانشجوها برای درس خوندن به این شهر مهاجرت کردن. این شهر جدید و زندگی مجردی و فارغ از خانوداده و... در تمام کارهای دانشجویان محترم دیده میشه. یعنی صفا...!! (الآن سروکله امیرو و حنان پیدا میشه...
-
احمد گرفتار است
1387/02/02 20:21
سلام. ببخشید که باز دیر شد، همچین گرفتار درس و دانشگاه شدم که خودم هم نمی فهمم دارم چی کار می کنم. اما خدا رو شکر! یه رسم بامزه ای هستش اینجا، اونم اینکه وقتی درس دادن استاد تموم میشه، طرف رو تشویق می کنن. البته کف نمی زنن، رسمه که می زنن روی میز! معنی اش همون تشکر ِ. تا دقایقی دیگر شاهد این هستیم که یارو میاد منو از...
-
احمد با عجله
1387/01/29 17:46
سلام خدمت دوستان قدیم و جدید. 1. من بدجوری وقتم تنگه. البته قبلاً هم گفته بودم. اما می خواستم دوباره تأکید کنم که حتماً در آینده به بلاگ هاتون سر می زنم، هم دوستان قدیم و هم دوستان جدید. خوشبختانه کامپیوترهای دانشگاه، روزهای شنبه و یکشنبه هم قابل استفاده هستن، فقط الآن ساعات کار سایت ها رو یادم رفته. 2. این هفته جلسات...
-
احمد نیست. یعنی هست ولی..
1387/01/27 17:21
سلام. راستش فعلاً یه اَکانت دارم که بتونم از کامپیوترهای دانشگاه استفاده کنم. مشکل، وقت ِ! استاد کلاس صبح با کت و شلوار و کراوات اومده بود، استاد بعد از ظهر با کفش ورزشی، شلوار جین با فاق پایین(!) که اینجا مُد ِ، با پلوشِرت سه دکمه، با دکمه های باز! قبلاً گفتم که اینجا سیستم حضور و غیاب وجود نداره(مگر در درس های...
-
احمد می رود
1387/01/23 23:10
سلام بروبچ! آقا من دارم میرم، کاری با من ندارین؟! امشب، شب آخر من ِ در هامبورگ. فردا میرم گوتینگن و زندگی مجردی به معنای واقعی شروع میشه! حالا فکر نکنین که خیلی کار آسونیه و به شما هم توصیه می کنم ها! الآن دقیقاً دو هفته است که برای ثبت نام و پیدا کردن خونه و حساب بانک و... دارم از صبح تا شب می دوم. باور کنید من هم...
-
احمد تحریم است
1387/01/21 11:12
حالا هی شعار بده! انرژی هسته ای... خنده هم نداره! بنده امروز می خواستم تو همون بانکی که بقیه دانشجوها میرن، حساب باز کنم، گفت متأسفانه شما تبعه ایران هستید و...! شرایطش برای دانشجوها عالی بود: حساب جاری(که میشه چک کشید، یا دستور پرداخت مستمر داد)، به اضافه کارت خرید(مثل کارت نقدی خودمون، که گاهی هم مثل کارت اعتباری...
-
خبر خوش علمی
1387/01/16 23:05
سلام عرض شد. بدون طولانی کردن سلام و احوالپرسی، میریم سر اصل مطلب: به عنوان اولین خبر خوش علمی در سال جدید، به مردم عزیز و همیشه در صحنه اطلاع داده می شود که با تلاش نیروهای متخصص و دانشمندان بسیار جوان کشور (که متوسط سنشون زیر ۲۵ سال هست!) موفق به ثبت نام در دانشگاه و اخذ کارت دانشجویی شدیم! در مورد جزئیات فنی این...
-
بی عنوان
1387/01/08 14:59
سلام. تعطیلات خوش می گذره؟ این عکس رو در همون روزی ازم انداختن که گفتم یه نفر بیخودی به من قول کمک داده بود و بعدش هم هیچ کاری برام نکرد... بگذریم. احتمالاً مامان تو عکس داره فکر می کنه که چه گناهی کرده که باید اخلاق من رو تحمل کنه! خوش به حالتون، چون جدیداً حوصله نوشتن ندارم. اتفاقاً سوژه هم کم ندارم، فقط حوصله...
-
عید نوروز
1387/01/03 01:33
سلام بر دوستان گلم! عیدتون مبارک. ایشالا که ۸۷ سالی خوش و پر از موفقیت و سلامت برای خودتون و خانواده تون باشه. فرصت نکردم که زودتر آپ کنم، سرم شلوغ بود. بر خلاف گذشته، اس ام اس هم برای کسی نفرستادم، تلاش بیهوده ای بود. اگه شما هم برام فرستاده باشین، من نگرفتم، گوشی اضافه برای سیم کارت ایرانی ندارم. به هر حال از بابت...
-
پیشرفت احمد
1386/12/28 08:39
سلام. اول، سالروز ملی شدن صنعت نفت رو تبریک می گم (که هرچی می کشیم از دست همین نفت ِ!). آقا من دارم همین جور پله های ترقی رو طی می کنم. منم که حوصله پله ندارم، همیشه با پله برقی میرم... فقط خدا کنه راه پله ها سالم باشه. در راستای همین پیشرفت ها، عکس منو زدن تو اینترنت، اینجا . (گرچه ربطی نداره، اما اینجا عکس ها با...
-
مدرک
1386/12/27 10:49
سلام. دیروز مدرک لیسانسم به دستم رسید. الآن دارم دنبال قاب مناسب می گردم!! راستی اگه گفتین چه افتخاری نصیب من شده؟ زیر مدرک من رو رئیس فعلی دانشکده و رئیس فعلی دانشگاه امضا کردن! خدا قسمت شما هم بکنه. بهتون توصیه می کنم شما هم برین این ۷۰۰هزار تومن رو بریزید و مدرک رو بگیرید. حالا اومدیم و ۲۰سال دیگه اصلاً اون دانشگاه...
-
صبح ِ اول ِ وقت
1386/12/25 09:06
صبح بخیر. به لطف مهمونا بنده هم بعد از ماه ها تا لنگ ظهر خوابیدن، سحرخیز شدم، حتی امروز که روز تعطیله. یه فایده دیگه هم داره: به جای آخر ِ شب، اول ِ صبح آپ می کنم. مهمونا رفتن و جاشون خالیه. من هم باید تمرین کنم، که از ماه آینده هم شهرم عوض می شه، هم خونه، هم دیگه مامان و بابا نیستن... راستی تا یادم نرفته، این عکس رو...
-
پست، با خودسانسوری بالا
1386/12/22 23:27
شب بخیر. یه چیزی از نمایشگاه سبیت رو یادم رفت تعریف کنم: استاد برنامه نویسی پاسکال (ترم چهارم لیسانس) رو تو نمایشگاه دیدم. رفتم سراغش و خودم رو معرفی کردم. خوب تحویلم گرفت و حتی شماره تلفنم رو هم گرفت! فعلاً کارت ویزیتش رو یادگاری نگه داشتم. آقا من چی بگم؟ الآن همچین عصبانی هستم که نمی تونم ماجرا رو دقیقاً تعریف کنم....
-
CeBIT
1386/12/20 01:15
با سلام دوباره خدمت خوانندگان. در ۶ روز اخیر بیشترین چیزی که به یادش بودم، نمایشگاه کتاب تهران بود! چون سِبیت (نماشگاه صنعت آی تی در هانوفر) یه شباهت و یه تفاوت بارز با نمایشگاه خودمون داشت: شباهت: قیمت همه چیز سَرگردنه ای بود! چای، نوشیدنی، غذا، خلاصه هر چی که آدم اونجا لازم داره. اینترنت وایرلس، ساعتی ۱۰یورو!!...
-
تکذیبیه
1386/12/16 23:23
با سلام، بدینوسیله کلیه شایعات پیرامون بدحالی آقای احمد (متخلص به حاج احمد) تکذیب می شود. ایشان به محض فراغت از مشغله، اقدام به آپ کردن می نمایند. *راستی این قضیه عروسی چی شد؟ کی بیاییم شیرینی بخوریم؟
-
آپ بی آپ!
1386/12/13 17:51
سلام هم بی سلام! دیشب آپ کردم اما همش پرید! هر چی نوشته بودم پرید. جالبه که من همیشه متن پست رو قبل از انتشار، کپی می کردم تا همچین اتفاقی نیفته، اما هیچوقت مشکلی پیش نمی اومد. حالا دیشب که یادم رفت کپی کنم، اتفاقاً همش پرید... به هر حال به قول دوست، غرض احوالپرسی بود که حاصل شد!
-
دختران محمد
1386/12/10 00:59
سلام. در شماره شنبه روزنامه ی محلی هامبورگ(تقریباً مهمترین روزنامه هامبورگ) یه مقاله پرسروصدا نوشته بود، با این عنوان: دختران محمد گاز میدهند! البته تو لینک، متن مقاله به سه صفحه تقسیم شده(نمی دونم اون زیر می بینید که نوشته صفحه ۱ و ۲ و ۳؟) و متأسفانه عکس های چاپ شده در روزنامه هم در لینک موجود نیست! یعنی نصف عمرتون...
-
اسکار به مهندسان!
1386/12/08 00:49
سلام دوستان. خسته نباشید. مهندسین گرامی! با عرض پوزش، یادم رفته بود که روز مهندسی (پنجم اسفند) رو تبریک بگم. یه دلیلش هم این بود که امسال برای اولین بار هیچ ایمیلی با این مضمون دریافت نکردم. عجیبه! قبلاً بیشتر خودمون رو تحویل می گرفتیم. یادمه سال اول دانشگاه همه همدیگه رو مهندس صدا می کردیم، بدون اسم فامیل! حداقل من...
-
لی یا جینز؟
1386/12/05 02:35
سلام دوستان. داشتم فکر می کردم در چند وقت اخیر اونقدر از این در و اون در صحبت کردم که چیزی از خودم ننوشتم. آخه وبلاگی گفتن... اما راستش مدتی ِ که خبر خاصی هم ندارم. هنوز منتظرم تا باقی دانشگاه ها بهم جواب آره یا نه بدن. تا الآن هم راضی کننده بوده. کارهای تهران رو هم که خدا رو شکر بقیه برام انجام می دن. دیگه چی بخوام...
-
ولنتاین با تأخیر
1386/12/03 00:27
سلام. اینقدر تو این چند روز به پروپاچه ی ویکی پدیا پیچیدم که یادم رفت ولنتاین رو تبریک عرض کنم.(تبریک؟!) بله، ولنتاین بر عموم مسلمین مبارک باد! پارسال یادمه که روزنامه نوشته بود: در آستانه این روز، قیمت انواع شکلات و گل در تهران بالا رفت! البته یه خاطره دیگه هم از این روز (شب) دارم: پارسال که خواستیم بریم خونه ی فرید...
-
کنکوری ها بیدار شین، صبح شده
1386/12/01 00:53
سلام. قبل از همه چیز باید بگم که به سلامتی، فردا (یعنی الآن که شما اینو می خونین) اولین روز برگزاری کنکور ارشد ِ و تا شنبه هم ادامه داره. دوستان من هم از همین صبح چهارشنبه تا صبح شنبه مشغول خواهند بود. (امروز یه سری اس ام اس فرستادم که روحیه بدم، اما فقط یکیشون جواب داد، انگار هیچ کدوم نرسید!) ایشالا که همه تون قبول...
-
کوزوو
1386/11/29 02:40
سلام. امروز رفته بودیم بیرون. اولش متوجه شدیم با اینکه روز تعطیله، اما ترافیک خیابونا زیاده. بعدش که پیاده می رفتیم، دیدیم هی صدای بوق میاد، بوق های ممتد. اونم تو این شهری که بوق جزو مکروهات ِ و اصولاً باعث تحریک و عصبانیت می شه. عجیب بود. خلاصه پیاده رفتیم تا مرکز شهر، تا اینکه پرچم های قرمز با نشان این چیز ِ (اژدها...
-
زنده باد ویکی پدیا
1386/11/26 01:09
سلام دوستان خوبم. این روی دلم مونده بود، می خواستم حتماً اینجا بنویسم (یه وقت ننوشته از دنیا نرم...): من عاشق ویکی پدیا هستم! چرا؟ ۱. (البته اینو باید آخر می گفتم:) تا همین پارسال به منظور آب بستن در انواع پروژه های فارسی و انگلیسی دانشگاه، ازش استفاده می کردم. شرط می بندم بیشتر همکلاسی ها هم این کار رو می کردن... اما...
-
از شباهت ها تا دکمه ها
1386/11/24 02:06
سلام. قاعدتاً باید دیشب آپ می کردم. اما چون اعتراضی هم نشد، لازم ندونستم توضیح بدم که دیشب اعصابم خرد بود و با اعصاب خرد که نمی شه نوشت! یه برنامه ی جدید برای اینجا دارم. یعنی یه سوژه جالب. البته بیشتر برای خودم جالب ِ: دیدم همه در مورد تفاوت های داخل و خارج صحبت می کنن، گفتم من یه نوآوری بکنم و در مورد شباهت ها...
-
عنوان خاصی نداره
1386/11/21 01:58
من جدیداً خیلی آدم شدم، آخه صبح ها زودتر بیدار می شم، میرم ورزش می کنم. عوضش تا آخر شب پام درد می کنه و عملاً کار مفید دیگه ای نمی تونم بکنم! دفعه ی پیش نگفتم بسوزه پدر سیاست؟! بفرما. حالا از اون طرف پشت بوم افتادن. تا حالا داشتن به هم می پریدن، حالا می گن نه، کی گفته خارجی ها بدن؟ خیلی هم خوبن... گزارش پشت گزارش،...
-
امان از سیاست
1386/11/19 01:57
با سلام به خوانندگان شبانگاهی و روزگاهی. آقا بسوزه پدر سیاست! عکس های حادثه آتش سوزی در شهر لودویگزهافن آلمان رو دیدین؟ فعلاً به جای اینکه بگردن عامل آتش سوزی رو پیدا کنن، همه افتادن به جون هم! روزنامه های ترکی به آلمانی ها، آلمانی ها هم به ترک ها. همه در حال فحش دادن... ولی خداییش اسف بار بود. می گن بعد جنگ جهانی تا...
-
از گوشه کنار
1386/11/17 00:49
سلام. خوبین؟ تا یادم نرفته، اینو بگم: آقا دیدین بعضی ها یهو میان کامنت می ذارن که چه وبلاگ قشنگی داری، من نوشته هات رو دوست دارم و ،،، و آخرش هم می گن به وبلاگ من هم سر بزن! تازه بعضی ها هم در همون اولین حضورشون، خواستار تبادل لینک و آشنایی بیشتر می شن!! (به قول یاروها، خواستار ارتقا و توسعه ی سطح روابط دوجانبه می...
-
مصاحبه
1386/11/15 01:24
سلام. نمی دونم چرا وعده دادم که قضیه ی اون مصاحبه ی گزینش دانشگاه رو براتون بنویسم. راستش الآن هیچ حس ندارم که تعریف کنم. فقط جهت عبرت شما اصلشو تعریف می کنم، حواشی بمونه برای بعد. اول بگم که من بالاخره تونستم این دفعه به موقع به قرارم برسم.(یادتونه تو یه پست، چقدر به خودم فحش دادم که آدم بدقولی هستم؟!) در همون لحظه...
-
بازگشت گودزیلا!
1386/11/12 11:49
سلام به همه دوستان و خوانندگان و بینندگان، همون طور که از عنوان نوشته پیداست، بنده بعد از ۴هفته، بالاخره تونستم بر تنبلی مفرط غلبه کنم و به جمع شما برمی گردم. (ولی خداییش چهار هفته راحت بودینا!) البته من هم به اندازه کافی بهانه برای تعطیلی داشتم، مثلاً برف و سرما در سراسر کشور، فرارسیدن ایام محرم، شروع دهه فجر و...